راز خشنودی خدا

مشخصات کتاب

عنوان و نام پدیدآور : راز خشنودی خدا / مهدی خدامیان آرانی .

مشخصات نشر : قم : وثوق، 1392.

مشخصات ظاهری : 93 ص.

وضعیت فهرست نویسی : در انتظار فهرستنویسی (اطلاعات ثبت)

یادداشت : چاپ سوم.

یادداشت : چاپ سوم: 1392.

یادداشت : کتابنامه: ص. [89]- 93.

شماره کتابشناسی ملی : 3363374

ص: 1

اشاره

ص: 2

راز خشنودی خدا

مهدی خدامیان آرانی

ص: 3

ص: 4

فهرست

تصویر

ص: 5

تصویر

ص: 6

مقدمه

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَ-نِ الرَّحِیمِ

آیا شما می خواهید خدای مهربانِ خویش را خوشحال سازید؟

آیا دوست دارید که به راز خشنودی خداوند پی ببرید؟

به راستی بهترین راه برای این که ما بتوانیم خدا را خوشنود کنیم چیست؟

آری، برای اینکه بتوانیم خدا را خوشنود سازیم راه های مختلفی وجود دارد امّا من می خواهم به شما کمک کنم تا بهترین راه آن را بیابید.

من می خواهم شما را با این راز آشنا کنم.

امیدوارم که شما بعد از خواندن این کتاب بتوانید در زندگی خود تحوّل مثبتی ایجاد کنید و گام های بلندی به سوی سعادت بردارید.

این کتاب را به مرحوم آیت اللّه عاملی آرانی تقدیم می کنم.

شما می توانید دلیل سخنان مرا در پیوست هایی که برایتان ذکر کرده ام، بیابید.

بسیار خوشحال می شوم که از نظرات شما در مورد این کتاب بهره ببرم ، منتظر شما هستم .

مهدی خُدّامیان آرانی

قم، مهر 1387

ص: 7

ص:8

آیا می خواهی خدا با تو سخن بگوید؟

خدای مهربان برنامه مشخّصی برای زندگی ما قرار داده است و اگر ما به دستورات خداوند عمل کنیم به سعادت دنیا و آخرت می رسیم.

البتّه هر کار خوبی پاداش مخصوص خود را دارد برای مثال نماز ستون دین است و به عنوان معراج مؤمن معرّفی شده است.

آری، نماز رحمت خداوند را به سوی انسان نازل می کند و حتما شنیده ای که بهترین کارها نزد خدا، نماز می باشد.(1)

امّا از شما چه پنهان من تا به حال ندیده و نشنیده ام که چون بنده ای نماز بخواند خود خدا با او سخن بگوید و به او وعده بهشت بدهد.

شاید بگویی آخر مگر می شود که خدا به خاطر خواندن چند رکعت نماز با بنده اش سخن بگوید؟ شما چه نویسنده پر توقعی هستی!

شاید حق با شما باشد این نمازهایی که من می خوانم خیلی کار دارد تا مورد قبولِ درگاه خداوند قرار گیرد تا چه رسد که به خاطر این چند رکعت نماز، خدا با

ص:9


1- 1. . الإمام الصادق علیه السلام: «أحبّ الأعمال إلی اللّه عزّ وجلّ الصلاة، وهی آخر وصایا الأنبیاء...»: الکافی للکلینی ج 3 ص 264، دعائم الإسلام للقاضی النعمان ج 1 ص 136، کتاب من لا یحضره الفقیه ج 1 ص 210، وسائل الشیعة للحرّ العاملی ج 4 ص 38؛ رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم: «إنّ أحبّ الأعمال إلی اللّه: الصلاة، والبرّ، والجهاد» : الخصال للشیخ الصدوق ص 185، مستدرک الوسائل للمیرزا النوری ج 3 ص 42.

من حرف بزند. امّا تو می دانی آرزو که بر جوان عیب نیست! در این دنیا هر کس آرزویی دارد ما هم یک بار هوس کردیم خدا با ما سخن بگوید.

آیا شما به من کمک می کنید تا من به این آرزوی خود برسم؟

البتّه خودم هم خوب می دانم که این آرزوی بزرگی است امّا تو می دانی بزرگی انسان ها به بزرگی آرزوی آنها است.

بعضی ها آرزو دارند که خانه خوب، ماشین خوب و ... داشته باشند، خوب قیمت آنها هم به اندازه قیمت آن خانه و ماشین و ... است.

امّا اگر من و تو آرزویمان، جذب مهربانی خدا باشد قیمت و ارزش ما به اندازه ارزش مهربانی خدا خواهد بود!

فکر می کنم که شما هم با من هم عقیده شده اید و می خواهید با هم کاری کنیم که خدا با ما سخن بگوید و مهربانی خویش را به ما ارزانی نماید؟

آیا برخیزیم و صدها رکعت نماز بخوانیم تا به این خواسته خود برسیم؟ یا آنکه به مکّه سفر کنیم و حج بجا آوریم تا خداوند با ما سخن بگوید؟

دوست من! آیا موافقی خدمت امام صادق(علیه السلام) برویم و از آن حضرت راهنمایی بخواهیم؟

آری، اعتقاد ما بر این است که سخن آن امام، می تواند سعادت و رستگاری را برای ما به ارمغان آورد.

آیا آماده ای سخن نور را بشنوی: «وقتی به مسلمانی کمک کردی و مشکل او را برطرف کردی، خداوند با تو این چنین سخن می گوید: پاداش تو بر من واجب است، من پاداش تو را بهشت قرار می دهم».(1)

عجب، کمک به یک مسلمان این قدر پیش خدا ارزش دارد که وقتی او

ص:10


1- 2. . الإمام الصادق علیه السلام: «ما قضی مسلم لمسلم حاجة إلاّ ناداه اللّه: علیَّ ثوابک، ولا أرضی لک بدون الجنّة»: قرب الإسناد للحمیری القمّی ص 39، الکافی ج 2 ص 194، ثواب الأعمال للصدوق ص 188،الاختصاص للمفید ص 188، جامع أحادیث الشیعة للبروجردی ج 16 ص 113، جامع السعادات للنراقی ج 2 ص 178.

می بیند تو به برادر مسلمانت کمک کردی با تو سخن می گوید.

ای کاش ما گوش شنوا داشتیم و این سخن یار را می شنیدیم.

امّا اگر چه ما نتوانیم صدای خدا را بشنویم که با ما سخن می گوید امّا به فرموده امام صادق(علیه السلام) ایمان داریم و برای همین وقتی یکی از افراد جامعه برای کاری پیش ما آمد ما به او کمک می کنیم و می دانیم که درست در همان لحظه خداوند با ما سخن می گوید!

ص:11

با عشق تو به دوستانت نیکی می کنم

آیا دوست داری یک روز امام زمان(علیه السلام) خود را به خانه ات دعوت کنی و آن حضرت بر سر سفره تو بنشیند؟

آیا دوست داری به امام زمان(علیه السلام) خود هدیه ای بدهی و باعث خوشحالی آن حضرت شوی؟

اگر بشنوی که امام زمان(علیه السلام) مشکلی دارد، آیا هر کاری که از دستت برمی آید برای امام مهربان خود انجام نمی دهی؟

آیا دلت برای نجف و حرم حضرت علی(علیه السلام) تنگ نشده است؟

آیا آرزوی زیارت کربلای امام حسین(علیه السلام) را به دل نداری؟

آیا نمی خواهی به کاظمین و سامرا بروی و قلب خودت را در آنجا صفا دهی؟

کدام شیعه است که چنین آرزوهایی را نداشته باشد؟

ص:12

امّا دست ما کوتاه و خُرما بر نخیل!

چه کنیم که توفیق، یارمان نیست! ما کجا و حضور امام زمان(علیه السلام) در خانه ماکجا!

آیا می خواهی راهی یادت دهم که بتوانی به این آرزوها برسی!

این راه حلّی است که امام کاظم(علیه السلام) بیان کرده اند: «هر کس نمی تواند به زیارت ما بیاید، پس به زیارت دوستان ما برود».(1)

امام زمان تو غایب است و نمی توانی او را ببینی، و او را زیارت کنی!

کربلا و نجف نمی توانی بروی، امّا می توانی همین الان به دیدن یکی از دوستان خوبت بروی که عشق اهل بیت(علیه السلام) را به سینه دارد و باور کن اگر به دیدن او بروی مثل این است که به کربلا رفته ای! مثل این است که امام زمان خود را زیارت کرده ای!

آیا می خواهی ادامه سخن امام کاظم(علیه السلام) را بشنوی؟

آن حضرت فرمودند: «هر کس نمی تواند به ما نیکی و احسان کند؛ به شیعیان ما نیکی کند».(2)

مگر نمی خواهی به امام زمان(علیه السلام) خود خدمت کنی؟ مگر آرزو نداری امام زمان(علیه السلام) را مهمانِ خانه خود کنی؟

برخیز و چند نفر از فقرا را به خانه خود دعوت کن و آنها را بر سر سفره خود مهمان کن!

ص:13


1- 3. . الإمام الکاظم علیه السلام: «من لم یستطع أن یزور قبورنا، فلیزر قبور صلحاء إخواننا»: الکافی ج 4 ص 60، وسائل الشیعة ج 9 ص 475.
2- 4. . الإمام الکاظم علیه السلام: «من لم یستطع أن یصلنا، فلیصل فقراء شعیتنا»: الکافی ج 4 ص 60، بحار الأنوار ج 71 ص 311.

در جامعه ما چقدر افراد مؤمنی هستند که زیر بار قرض هستند، تو یکی از آنها را پیدا کن و قرض او را ادا کن!

باور کن که تو با این کار قلب امام زمان(علیه السلام) خویش را خوشحال کرده ای، و آن گاه خدا هم از تو خوشنود می شود و به تو افتخار می کند.

ص:14

ای حاجی به کجا می روی؟

نمی دانم تا به حال به سفر مکّه رفته ای یا نه؟

اگر تا کنون به این سفر سراسر معنوی نرفته ای، امیدوارم خداوند به زودی توفیقت دهد تا به زیارت خانه خدا بروی.

به هر حال سفر به مکّه در زمانِ شما بسیار آسان شده است زیرا شما سوار بر هواپیما می شوید و بعد از چند ساعت خود را به سرزمین حجاز می رسانید امّا در زمانی که من زندگی می کردم سفر حج با سختی های بسیار زیادی همراه بود، بیابان های خشک و بی آب و علف عربستان و همچنین حمله راهزنان باعث می شد که عدّه ای از حاجیان در مسیر راه جان به جان آفرین تسلیم کنند.

به هر حال من با توجّه به همه این مشکلات، از شهر خودم، کوفه به عشق زیارت خانه خدا حرکت کردم.

در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم

سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور

ص:15

و به راستی که خداوند چه جاذبه ای در خانه خود قرار داده است که این چنین دل ها را بی قرار کرده است.

شکر خدا من به موقع، به مکّه رسیدم و توانستم اعمال حج را انجام دهم.

بعد از پایان اعمال حج، تصمیم گرفتم به شهر مدینه بروم و قبر رسول خدا را زیارت نموده و دیداری با امام صادق(علیه السلام) داشته باشم زیرا من از شیعیان آن حضرت بودم و مدّت ها بود که آرزو داشتم آن امام زیبایی ها را از نزدیک ببینم.

آرام آرام به شهر مدینه نزدیک می شدم، عطر حضور یار را احساس می کردم و اشک از چشمانم جاری بود.

بعد از زیارت حرم رسول خدا به سوی خانه امام خویش حرکت نموده و وارد خانه شدم.

چون رو به روی امام واقع شدم، سلام عرضه داشتم و در گوشه ای نشستم، احساس عجیبی داشتم در مقابل دریایی از مهربانی و بزرگی خود را ذرّه ای ناچیز یافتم.

به صورت نورانی امام خویش چشم دوخته و منتظر بودم تا فرصتی پیش آید تا با آن حضرت سخن بگویم.

در این میان امام نگاهی به من کرد و از من علّت حضور در مدینه را پرسید. من گفتم: فدایت شوم! برای سفر حج به مکّه آمدم و قبل از بازگشت به کوفه، به مدینه آمدم.

امام دعا کردند که خدا حجّ مرا قبول کند.

بعد از آن امام فرمودند: آیا می دانی که خداوند برای حاجی چه ثوابی قرار

ص:16

داده است؟

در جواب گفتم: نمی دانم.

امام فرمودند: وقتی بنده ای به گرد خانه خدا طواف کند و دو رکعت نماز طواف را بخواند و بین صفا و مروه سعی کند، خداوند برای او شش هزار ثواب می نویسد و شش هزار گناه او را می بخشد و مقام او را شش هزار مرتبه بالا می برد.

من از شنیدن سخن امام صادق(علیه السلام) خیلی تعجّب کردم، آخر چگونه می شود به خاطر یک طواف، خداوند این همه ثواب به بنده خود بدهد.

برای همین رو به امام خود نموده و گفتم: این ثواب بسیار زیادی است!

امام وقتی این سخن مرا شنید به من فرمود: آیا می خواهی کاری رابه تو یاد دهم که ثواب آن از طواف هم بیشتر باشد؟

گفتم: بله.

امام فرمود: کمک نمودن به برادر مؤمن و برآورده کردن حاجت او، نزد خدا بالاتر از ده حج می باشد.

این جا بود که به فکر فرو رفتم و پیش خود تصوّر کردم که اگر من در شهر کوفه مشکلی از برادر مؤمن خود برطرف می کردم، قرض قرض داری را می دادم یا اسباب ازدواج یک جوان را فراهم می کردم خداوند ده برابر این سفر حج، به من ثواب می داد.(1)

ص:17


1- 5. . عن المُشمَعِلّ الأسدی، قال: «خرجت ذات سنة حاجّاً، فانصرفت إلی أبی عبد اللّه الصادق جعفر بن محمّد علیهماالسلام، فقال: من أین بک یا مشمعل؟ فقلت: جُعلت فداک، کنت حاجّاً، فقال: أوَ تدری ما للحاجّ من الثواب؟ فقلت: ما أدری حتّی تعلمنی، فقال: إنّ العبد إذا طاف بهذا البیت أُسبوعاً وصلّی رکعتیه وسعی بین الصفا والمروة، کتب اللّه له ستّة آلاف حسنة، وحطّ عنه ستّة آلاف سیّئة، ورفع له ستّة آلاف درجة، وقضی له ستّة آلاف حاجة للدنیا کذا، وأدخر له للآخرة کذا، فقلت له: جُعلت فداک، إنّ هذا لکثیر، فقال: أفلا أخبرک بما هو أکثر من ذلک؟ قال: قلت: بلی، فقال علیه السلام: لَقضاء حاجة امرئٍ مؤنٍ أفضل من حجّة وحجّة وحجّة، حتّی عدّ عشر حجج: الأمالی للصدوق ص 581 ، بحار الأنوار ج 71 ص 284، و ج 96 ص 3.

بهشت مشتاق تو شده است

همه، آرزوی مرا دارند! همه می خواهند به من برسند.

آیا مرا می شناسی؟ من سراسر شادی و سرورم، به من که برسی دیگر غم و غصّه نداری.

به من که برسی به امنیّت ابدی رسیده ای، بندگان خوب خدا برای رسیدن به وصال من شب ها بیداری می کشند و با خدای خویش راز و نیاز می کنند.

من خیلی زیبا و باصفا هستم! تو هم بارها و بارها وصال مرا از خدا خواسته ای!

حالا می دانی من کیستم؟ آری، من بهشت هستم که همه در آرزوی وصالم هستند.

خدا مرا آن قدر خوب آفریده است که همه مشتاق من هستند امّا امروز می خواهم با شما در مورد عشق خودم سخن بگویم.

من بهشتی هستم که تو عاشق من هستی امّا شاید برایت جالب باشد بدانی

ص:18

که من عاشق چه کسی هستم.

من عملی را به تو یاد می دهم که اگر آن را انجام دهی، مرا مشتاق خود کرده ای!

همین الان از جای خود بلند شو و دل یکی از بندگان خوب خدا را شاد کن!

آیا نیازمندی را می شناسی که در مخارج زندگی خود درمانده باشد؟

آیا یتیمی را می شناسی که گرسنه خوابیده باشد؟

آیا بیماری را می شناسی که در گوشه بیمارستان برای مخارج عمل جراحی خود مانده باشد؟

اکنون برخیز و یکی از این کارها را انجام بده و بدان که با این کار خود مرا مشتاق خود می کنی!

تو یک عمر مشتاق من بوده ای امّا امروز، منِ بهشت را مشتاق خود کن ...

خسته نباشی، دست مریزاد!

اکنون، من در اشتیاق تو هستم، می خواهم به تو برسم امّا چگونه؟

من خواهان تو شده ام، دست خودم نیست، چه کنم تو در دنیای خاکی زندگی می کنی و من در دنیای دیگری هستم!

امّا هرطور شده، می خواهم تو را خوشحال کنم!

برای همین تصمیم می گیرم تا از میوه های خوشمزه بهشتی به تو بدهم! می خواهم با هدیه ای تو را شاد سازم، چرا که تو دل مؤمنی را شاد ساخته ای، امّا خداوند متعال با من سخن می گوید: «ای بهشت، آرام باش! فقط پیامبران و جانشینان آنها می توانند در دنیا از میوه ها و غذاهای تو بهره ببرند».

این یک قانون است! امّا برای این که دل من نشکند خداوند به من اجازه

ص:19

می دهد تا در روز قیامت، هدیه خود را به تو بدهم.

آیا تا آن روز صبر می کنی؟

نگاه کن! آن جوانان زیبا را می بینی که ظرف های میوه در دست دارند و به سوی تو می آیند.

آنها را من فرستاده ام تا در این صحرای قیامت که همه گرسنه و تشنه اند از تو پذیرایی کنند! امّا تو حواست نیست، آتش جهنّم زبانه می کشد و ترس تمام وجودت را فراگرفته است!

در این میان دیگر فرصتی برای خوردن میوه و غذای بهشتی نداری!

برای همین است که دل من می شکند!

بار خدایا! این بنده تو سخت مضطرب است!

این جا است که فرشته ای از جانب خداوند فریاد می زند: «هر آن کس که غذا و میوه های بهشتی خورده باشد از آتش جهنّم آزاد می شود».

وقتی تو این صدا و این وعده خداوند را می شنوی از میوه ها و غذاهایی که برایت فرستاده ام، می خوری و من هم در دل خود می خندم و شاد می گردم، چرا که بالاخره توانستم به آرزوی خود برسم!

آری تو دل مؤمنی را در دنیا شاد کردی و من هم تو را شاد کردم، آن هم با پذیرایی که موجب شد تو از آتش جهنّم آزاد گردی!(1)

ص:20


1- 6. . الإمام الصادق علیه السلام: «إنّ المؤن لیتحف أخاه التحفة، قلت: وأیّ شیء التحفة؟ قال: مِن مجلسٍ ومتّکأٍ وطعامٍ وکسوةٍ وسلامٍ، فتطاول الجنّة مکافأةً له، ویوحی اللّه عزّ وجلّ إلیها: إنّی قد حرّمت طعامک علی أهل الدنیا، إلاّ علی نبیٍّ أو وصیّ نبیٍّ، فإذا کان یوم القیامة أوحی اللّه عزّ وجلّ إلیها: أن کافئی أولیائی بتحفهم، فتخرج منها وصفاء ووصائف، معهم أطباق مغطّاة بمنادیل من لؤؤ، فإذا نظروا إلی جهنّم وهولها وإلی الجنّة وما فیها، طارت عقولهم، وامتنعوا أن یأکلوا، فینادی منادٍ من تحت العرش: إنّ اللّه عزّ وجلّ قد حرّم جهنّم علی من أکل من طعام جنّته، فیمدّ القوم أیدیهم فیأکلون: الکافی ج 2 ص 307، وسائل الشیعة ج 16 ص 375، بحار الأنوار ج 8 ص 157، و ج 71 ص 300.

زیر سایه عرش خدا

من در شهر ری زندگی می کنم و از دوستداران اهل بیت(علیه السلام) هستم و همواره خدا را به خاطر نعمت شیعه بودن، شکر می کنم.

حکومت عبّاسیان به خاطر وحشتی که از شیعیان داشتند، همواره تلاش می کردند تا آنها را تحت فشارهای مختلف قرار دهند.

یکی از این فشارها گرفتن مالیات های بسیار سنگین از شیعیان بود و هدف از این کار این بود که هیچ گاه شیعیان نتوانند به استقلال اقتصادی برسند.

به هر حال فرماندار شهر ری، مالیات بسیار سنگینی برای من معلوم کرده بود که اگر همه زندگی خود را می فروختم، نمی توانستم آن را پرداخت کنم.

در واقع هدف حکومت این بود که شیعیان همواره در فقر و بیچارگی باشند و به قول معروف، همیشه به فکر فراهم نمودن آب و غذای خانواده خود باشند و فرصت پرداختن به بحث های سیاسی و تشکیل حکومت را نداشته باشند.

من در فکر بودم که چه کنم، آیا خانه و کاشانه خود را بفروشم و این پول زور

ص:21

را بدهم؟

در این فرصت فرماندار شهر، عوض شد و از طرف حکومت بغداد، شخص دیگری به عنوان فرماندار معرّفی شد.

از آن جهت که میزان مالیات هر کس در دفتری مخصوص ثبت شده بود، مأموران اخذ مالیات به سراغ تک تک افراد می رفتند و هر طوری که بود آن مبلغ را دریافت می کردند.

من با خود فکر می کردم که به زودی نوبت من خواهد شد و آن وقت باید کل زندگی خود را برای مالیات بدهم.

یک روز یکی از دوستانم به دیدن من آمد و وقتی نگرانی زیاد مرا متوجّه شد، به من گفت:

شنیده ام که فرماندار جدید به امام کاظم(علیه السلام) علاقه زیادی دارد، به نزد او برو و به او بگو که از شیعیان آن حضرت هستی، او برای تو تخفیفی در نظر خواهد گرفت.

من از این سخن دوست خود بسیار تعجّب کردم و گفتم: چگونه می شود، یک شیعه در حکومت ظلم و ستم خدمت کند؟

دوستم در پاسخ گفت: این دستور خود امام کاظم(علیه السلام) است که بعضی از شیعیان در این حکومت مشغول کار شوند و از این طریق به خلق خدا خدمت کنند.

من با شنیدن این سخن، بسیار خوشحال شدم امّا باور نمی کردم، راستش را بخواهید خیلی نگران بودم، می ترسیدم کار از این هم که هست بدتر شود، چرا که اگر این مطلب دروغ از آب درآید من در گرفتاری بیشتری خواهم افتاد، اگر

ص:22

فرماندار از دشمنان سرسخت شیعه باشد، حتما مالیات مرا از این هم بیشتر خواهد کرد. خدایا! چه کنم؟ به کجا پناه ببرم؟

یک روز در حالی که بسیار ناراحت بودم به این فکر افتادم که بلند شوم و به شهر مدینه بروم و خدمت امام مهربان خویش برسم و از او کمک بطلبم.

مگر من شیعه امام کاظم(علیه السلام) نیستم؟، خوب چرا مشکل خود را با آن حضرت در میان نگذارم.

تصمیم خود را گرفتم و با اوّلین کاروانی که به سرزمین حجاز می رفت به مدینه رفتم زیرا امام در آن شهر سکونت داشت.

وقتی به مدینه رسیدم، بعد از زیارت حرم رسول خدا به خانه امام کاظم(علیه السلام) رفتم و بعد از عرض سلام و ادب، اوضاع و احوال پریشان خود را به آن حضرت گفتم.

آن حضرت مقداری فکر کرد و بعد از آن قلم و کاغذی طلبید و شروع به نوشتن کرد.

وقتی نوشتن نامه تمام شد، امام(علیه السلام) مرا صدا زند و به من فرموند: این نامه را برای فرماندار شهر ری ببر و سلام مرا هم به او برسان.

این جا بود که فهمیدم فرماندار جدید شهر ری، از شیعیان می باشد.

آیا می خواهی نامه امام کاظم(علیه السلام) را برای شما نقل کنم؟

این نامه بسیار کوتاه و مختصر بود: «به نام خدا. آگاه باش، خداوند در عرش خود سایه رحمتی دارد که فقط سه نفر را در آن جا مسکن می دهد:

ص:23

کسی که به برادر خود نیکی کند، غمی از دل برادر خود بزداید و یا قلب برادر خود را خوشحال کند. بدان که آورنده نامه، برادر دینی تو است. والسّلام».

این نامه امام کاظم(علیه السلام) بود و تو خود می دانی که به خاطر مسایل امنیتی نامه را باید بسیار کوتاه می نوشت و از ذکر نام خودداری می کرد.

من نامه را گرفتم، آن را بوسیدم و با امام(علیه السلام) خداحافظی کردم و به سوی شهر و دیار خود حرکت کردم.

چون به شهر ری رسیدم به خانه خود رفتم و در فکر فرو رفتم که چگونه این نامه را به دست فرماندار برسانم، اگر اطرافیان فرماندار می فهمیدند که من نامه ای از امام کاظم(علیه السلام) برای فرماندار آورده ام، هم برای من و هم برای فرماندار درد سر درست می شد، چون نیروهای اطّلاعاتی خلیفه عبّاسی همه جا بودند و همه امور را زیر نظر داشتند.

سرانجام به این نتیجه رسیدم که خودم به در خانه فرماندار بروم و نامه را به او تحویل بدهم.

برای همین یک شب که هوا حسابی تاریک شده بود به طرف خانه فرماندار حرکت کردم، عدّه ای از سربازان از خانه او محافظت می کردند، آنها تا مرا دیدند از من سؤال کردند که این جا چه می کنی و چه می خواهی؟

گفتم: می خواهم فرماندار را ببینم.

آنها با تندی به من نگاه کردند و گفتند: فردا صبح بیا و فرماندار را ببین.

امّا من باید فرماندار را به صورت خصوصی می دیدم ولی او هیچ شناختی از

ص:24

من نداشت. من نمی توانستم به سربازان بگویم که از طرف امام کاظم(علیه السلام) نامه ای برای فرماندار دارم.

ناگهان فکری به ذهنم رسید، یادم آمد که شیعیان وقتی می خواستند حدیث و سخنی از امام کاظم(علیه السلام) مطرح کنند از ایشان با عنوان «صابِر» یاد می کردند و با این کار، دشمنان خیال می کردند که آنان در مورد فردی به نام صابر سخن می گویند.

من هم در این جا به سربازان گفتم: به فرماندار بگویید که فرستاده صابر آمده است و نامه ای برای شما دارد.

سربازان با شنیدنِ سخن من به یکدیگر نگاه کردند و با هم سخن گفتند. آنها خیال کردند که من از نیروهای مخفی حکومت هستم و برای همین در این تاریکی شب به خانه فرماندار آمده ام و حتما نامه محرمانه ای دارم که باید به فرماندار برسانم.

یکی از سربازان گفت: همین جا صبر کن تا پیام تو را به فرماندار برسانم.

من خدا، خدا می کردم که فرماندار متوجّه منظور من بشود و خودش بفهمد که این صابری که نامه او دست من است، امام کاظم(علیه السلام) است.

ناگهان دیدم که درِ خانه باز شد و فرماندار در حالی که پایش برهنه است به سوی من آمد و مرا در آغوش گرفت و پیشانی مرا بوسید!

آنها وقتی دیدند که فرماندار خودش با پای برهنه به استقبالِ من آمده است، خیلی تعجّب کردند.

فرماندار با چه احترامی مرا به داخل خانه خود برد و در بهترین نقطه خانه خود نشاند و خودش دو زانو مقابل من نشست. آنگاه به من گفت: بگو بدانم حال

ص:25

امامم چگونه بود؟ آیا حال ایشان خوب بود؟

من او را از سلامتی امام کاظم(علیه السلام) خبر دادم، او بسیار خوشحال شد و خدا را شکر کرد.

به او گفتم که نامه ای از طرف امام کاظم(علیه السلام) برای او دارم و بعد نامه را نشانش دادم.

او از جایش بلند شد و تمام قد ایستاد، با کمال احترام نامه را از من تحویل گرفت، بوسید، آن را باز کرد و شروع به خواندن کرد.

من منتظر بودم ببینم او در مقابل نامه امام چه خواهد کرد.

ناگهان دیدم که یکی از مأموران مخصوص خود را صدا زد و به او گفت: محاسبه کن که من چقدر مال و ثروت دارم، همه پول نقد، املاک، لباسها و ... را حساب کن!

آن مأمور هم مثل من از این دستور فرماندار بسیار تعجّب کرد، تمام اموال فرماندار محاسبه شد و فرماندار نصفِ همه دارایی خود را به من بخشید و مقداری هم زیادتر از سهم خود را به من داد!

بعد به من گفت: برادرم! آیا تو را خوشحال کردم؟

من که در این وقت شب از تعجّب، نمی دانستم چه کنم، گفتم: بله، به خدا قسم مرا بسیار خوشحال نمودی.

با پولی که آن شب فرماندار به من داد، می توانستم تمام مالیات خود را بدهم و پول زیاد هم بیاورم.

در این میان فرماندار دستور داد، مأمور اخذ مالیات را احضار کنند، وقتی مأمور مالیات آمد به او دستور داد که تمام مالیاتی را که برای من معیّن شده بود،

ص:26

ببخشد و بعد از آن هم خود فرماندار دست نوشته ای به من داد که به عنوان مدرک همراه داشته باشم تا از پرداخت مالیات معاف باشم.

بعد از این با فرماندار خداحافظی کرده، به منزل خود آمدم.

مدّتی در این فکر بودم، چگونه این همه لطف و مهربانی را که فرماندار در حقّ من کرد، جبران کنم.

به فکرم رسید که برای جبران ذرّه ای از این همه محبّت، خوب است امسال به نیابت از فرماندار به سفر حج بروم و برای او یک حج بجا آورم و در ضمن به دیدن امام کاظم(علیه السلام) بروم و گزارش کار فرماندار را بدهم که او در مقابل یک نامه دو سطری شما چه کارها که نکرد!

برای همین، موقع حج، به سوی سرزمین حجاز حرکت کردم و اعمال حج را بجا آوردم و بعد از آن خدمت امام کاظم(علیه السلام) رفتم.

بعد از عرض سلام، برای آن حضرت جریان آن شب و نحوه برخورد فرماندار را بیان کردم.

وقتی داشتم کارهای فرماندار را بیان می کردم، دیدم که صورت امام کاظم(علیه السلام) از خوشحالی می درخشد.

وقتی تمام جریان را تعریف کردم به آن حضرت عرضه داشتم: آقای من! می بینم که شما هم از کار فرماندار بسیار خوشحال شده اید.

امام(علیه السلام) فرمود: به خدا قسم، فرماندار شهر ری مرا خوشحال کرد و پدرم حضرت علی(علیه السلام) را نیز خوشحال نمود.او جدّم رسول خدا را خوشحال نمود. به خدا قسم، او خدا را خوشحال نمود.(1)

ص:27


1- 7. . قال رجل من أهل الری: «ولیَ علینا بعض کتّاب یحیی بن خالد، وکان علیَّ بقایا یطالبنی بها، وخفت من إلزامی إیّاها خروجاً عن نعمتی، وقیل لی: إنّه ینتحل هذا المذهب، فخفت أن أمضی إلیه وأبتّ به إلیه فلا یکون کذلک فأقع فیما لا أحبّ، فاجتمع رأیی علی أن هربت إلی اللّه تعالی وحججت، ولقیت مولای الصابر - یعنی موسی بن جعفر علیه السلام - فشکوت حالی إلیه، فأصحبنی مکتوباً نسخته: بسم اللّه الرحمن الرحیم، اعلم إنّ للّه تحت عرشه ظلاًّ لا یسکنه إلاّ من أسدی إلی أخیه معروفاً، أو نفّس عنه کربة، أو أدخل علی قلبه سروراً، وهذا أخوک، والسلام. قال: فعدت من الحجّ إلی بلدی، ومضیت إلی الرجل لیلاً، واستأذنت علیه وقلت: رسول الصابر علیه السلام. فخرج إلیَّ حافیاً ماشیاً، ففتح لی بابه، وقبّلنی وضمّنی إلیه، وجعل یقبّل عینی، ویکرّر ذلک کلّما سألنی عن رؤته علیه السلام، وکلّما أخبرته بسلامته وصلاح أحواله، استبشر وشکر اللّه تعالی، ثمّ أدخلنی داره، وصدّرنی فی مجلسه، وجلس بین یدی، فأخرجت إلیه کتابه علیه السلام، فقبّله قائماً وقرأه، ثمّ استدعی بماله وثیابه، فقاسمنی دیناراً دیناراً، ودرهماً درهماً، وثوباً ثوباً، وأعطانی قیمة ما لم یمکن قسمته، وفی کلّ شیء من ذلک یقول: یا أخی هل سررتک؟ فأقول: إی واللّه، وزدت علیَّ السرور. ثمّ استدعی العمل، فأسقط ما کان باسمی، وأعطانی براءةً ممّا یوجبه علیَّ عنه.وودّعته وانصرفت عنه، فقلت: لا أقدر علی مکافأة هذا الرجل، إلاّ بأن أحجّ فی قابل وأدعو له، وألقی الصابر وأعرّفه فعله. ففعلت، ولقیت مولای الصابر علیه السلام، وجعلت أحدّثه ووجهه یتهلّل فرحاً، فقلت: یا مولای هل سرّک ذلک؟ فقال: إی واللّه لقد سرّنی وسرّ أمیر المؤنین علیه السلام، واللّه لقد سرّ جدّی رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم، واللّه لقد سرّ اللّه تعالی: عدّة الداعی ص 179،مستدرک الوسائل ج 12 ص 397، بحار الأنوار ج 71 ص 313، جامع أحادیث الشیعة ج 15 ص 542.

بیست و پنج هزار فرشته برای تو

حتما برایتان پیش آمده است که شخصی به شما مراجعه کند و در حالی که مشکلی دارد از شما بخواهد به او کمک کنید.

خوب بعضی وقت ها با یک تلفن می توانی مشکل او را حل کنی!

امّا من امروز متوجّه شدم که باید دعا کنیم و از خدا بخواهیم یک نفر به ما مراجعه کند تا مشکل او را حل کنیم و برای حل مشکل او مجبور باشیم چند قدم راه برویم!

تو می دانی که من نمی خواهم در مورد فواید راه رفتن سخن بگویم چون بحث ما در مورد ورزش نیست، اگر چه پیاده روی بسیار مفید و لازم است. به قول معروف بهترین دکتر برای سلامتی ما همین پیاده روی است. امّا من می خواهم از منظر معنویّت و کمال روحی با شما سخن بگویم.

امیدوارم شما بعد از خواندن این فصل سعی کنید تا برای رفع مشکل مؤمنی

ص:28

قدم بردارید و راه بروید!

چرا که این راه رفتن با راه رفتن های دیگر خیلی فرق می کند.

خیلی وقت ها شخص گرفتاری به ما مراجعه می کند و ما می توانیم با کمک گرفتن از دیگران مشکل او را حل کنیم.

خوب تلفن را برمی داریم و با دوستان خود سخن می گوییم!

امّا من می خواهم بگویم این بار بلند شو و برای رفع مشکل مؤمنی، با دوستان خود قرار ملاقات بگذار و پیش آنها برو و حضوری با آنها سخن بگو که در این صورت اثر بسیار زیادتری دارد.

خوب، حالا دیگر آماده شدی تا برای رفع مشکل مؤمنی راه بروی، پس بدان همین که اوّلین قدم را برمی داری، خداوند دو فرشته از فرشتگان خویش را همراه تو می کند!

آنها مأموریّت دارند هر کجا که بروی همراه تو بیایند!

یکی از آنها سمت راست تو قرار می گیرد و دیگری در سمت چپ تو!

آیا می دانی آنها برای چه همراه تو هستند؟

خدا این دو فرشته را همراه تو می کند تا اوّلاً برای گناهان تو استغفار کنند و از خداوند بخواهند تا گناهان تو را ببخشاید، ثانیا آن دو فرشته برای برآورده شدن حاجت خود تو دعا کنند!

دوست من! این مطلبی را که برایت گفتم در سخن امام صادق(علیه السلام) به آن اشاره شده است.(1)

ص:29


1- 8. . الإمام الصادق علیه السلام: «تنافسوا فی المعروف لإخوانکم، وکونوا من أهله، فإنّ للجنّة باباً یُقال له المعروف، لا یدخله إلاّ من اصطنع المعروف فی الحیاة الدنیا، فإنّ العبد لیمشی فی حاجة أخیه المؤن، فیوکل اللّه عزّ وجلّ به مَلَکین، واحداً عن یمینه وآخر عن شماله، یستغفرون له ربّه، ویدعون بقضاء حاجته. ثمّ قال: واللّه لرسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم أسرّ بقضاء حاجة المؤن إذا وصلت إلیه من صاحب الحاجة»: الکافی ج 2 ص 195، وسائل الشیعة ج 16 ص 359، بحار الأنوار ج 71 ص 328.

اگر به دنبال آن هستی که خدا گناهانت را ببخشاید، فقط به فکر این نباش که تسبیح در دست بگیری و هزار بار «استغفر اللّه» بگویی!

برخیز و به مردم کمک کن، برای رفع گرفتاری آنها تلاش کن، به مردم محبّت کن، تا به این وسیله فرشتگانی که دعایشان مستجاب است برای آمرزش گناهان تو دعا کنند!

عزیزم، اگر حاجت مهمّی داری و مدّت هاست که هر چه دعا می کنی به آرزوی خود نمی رسی این دستور را عملی کن.

بلند شو و برای رفع مشکل مؤمنی قدم بردار و باور کن در این صورت فرشتگان برای تو دعا می کنند تا به حاجتت برسی!

نمی خواهد این قدر این در و آن در بزنی!

به خدا قسم با خدمت کردن به افراد مؤمن، می توانی به اوج آسمان ها برسی، می توانی به حاجت خودت برسی، می توانی از سیاهی گناهان پاک شوی!

آیا باز هم برایت بگویم؟

آیا خبر داری وقتی برای رفع مشکل مؤمنی قدم برمی داری نگاه بیست و پنج هزار فرشته به تو است و در سایه مهربانی آنها راه می روی؟

هر قدمی که برمی داری خداوند برای تو ثواب کار نیک، می نویسد و گناهی از گناهان تو را می بخشد!(1)

به راستی آیا تجربه کرده ای که در سایه مهربانی بیست و پنج هزار

ص:30


1- 9. . الإمام الباقر علیه السلام: «مَن مشی فی حاجة أخیه المسلم، أظلّه اللّه بخمسة وسبعین ألف ملک ، ولم یرفع قدماً إلاّ کتب اللّه له حسنة، وحطّ عنه بها سیّئة، ویرفع له بها درجة، فإذا فرغ من حاجته کتب اللّه عزّ وجلّ له بها أجر حاجّ ومعتمر»: الکافی ج 2 ص 197، مصادقة الإخوان ص 67، وسائل الشیعة ج 16 ص 366، بحار الأنوار ج 71 ص 332.

بودن چه مزه ای دارد؟

کاش چشم دل ما باز بود و خودمان، این همه عظمت را می دیدیم که وقتی برای کمک به مردم قدم برمی داریم، در عالم بالا چه غوغایی می شود! بیست و پنج هزار فرشته مأمور می شوند تا بر سر تو سایه مهربانی بگسترانند!

به راستی ما چقدر از عرفان واقعی فاصله گرفته ایم؟

جوانان ما برای رسیدن به معنویت و کمال به چه راه هایی کشیده شده اند و سر از ریاضت ها درآورده اند.

یک نفر نیست به آنها بگوید اگر می خواهید به خدا برسید بیایید به مردم خدمت کنید و باور کنید که این گونه به خدا بسیار نزدیک تر خواهید شد.

دشمنان اسلام می دانند که معارف اصیل اسلام می تواند دنیا و آخرت ما را آباد کند برای همین ما را به ویژه جوانان ما را به آن سمت سوق می دهند که تا سخن از خدا و عرفان می شود همه به یاد چله نشینی و ذکر و ورد بیفتند و نه به یاد عشق و صمیمیّت و خدمت کردن به یکدیگر؛ چرا که اگر جامعه ما بر محور این سه عنصر پایه گذاری شود سالم ترین جامعه خواهد بود و دشمنان ما از همین می ترسند که ما عاشق یکدیگر باشیم و همدیگر را دوست بداریم.

البتّه دوست داشتنی که از سر شعور و فهم و با رویکردی عرفانی باشد!

دوستان خوبم! وقتی به احادیث اهل بیت(علیه السلام) مراجعه می کنم، غصّه تمام وجودم را فرامی گیرد که چرا ما این قدر از شناخت برنامه های امامان خود دور افتاده ایم!

ص:31

امّا هنوز هم دیر نیست و ما با کمک هم می توانیم آینده ای زیبا برای جامعه خود بسازیم که «سپیده بسیار نزدیک است!».

فردایی را با دستان خود می سازیم که در آن عشق به مردم مؤمن جزء بهترین عبادت ها و راه رسیدن به خدا، خوشحال کردن مردم باشد.

چرا که من و تو به راز خشنودی خدا پی برده ایم.

ص:32

درهای بهشت به رویم گشوده شد

نمی دانم نام «مُلْتَزَم» را شنیده ای؟

ملتزم، نام قسمتی از کعبه است که دارای فضیلت بسیار زیادی می باشد.

ملتزم همان قسمتی از کعبه است که هنگام تولّد علی(علیه السلام) شکافته شد و فاطمه بنت اسد (مادرِ آن حضرت)، وارد کعبه شد.

ملتزم همان جایی است که چون آدم(علیه السلام) در هنگام طواف خانه خدا به آنجا رسید خداوند به او وحی کرد: «ای آدم هر کس از فرزندان تو در این مکان به گناهان خود اعتراف کند و از من بخواهد که گناهان او را ببخشم، من او را می بخشم».

پس یادت باشد هرگاه توفیق پیدا کردی که به زیارت خانه خدا بروی در آن مکان مقدّس از گناهان خود استغفار نما.

به هر حال یکی از بهترین مکان ها برای توبه و طلب بخشش از خداوند، ملتزم می باشد.

ص:33

امّا آدرس دقیق آن را اگر بخواهی، وقتی طواف خانه خدا را از مقابل حجرالاسود آغاز می کنی و کعبه را دور می زنی از مقابل مقام ابراهیم می گذری و بعد از آن وقتی حجر اسماعیل را هم دور زدی، آرام آرام به سوی رکن یمانی می روی، حدود یک متر و نیم قبل از رکن یمانی، ملتزم قرار دارد.

دعا در این مکان مستجاب است و خداوند حاجت های بندگان خود را خیلی سریع می دهد.

اکنون که با ملتزم آشنا شدی، بدان وقتی به عشق زیارت خانه خدا به مکّه می روی و مشغول طواف می شوی، خداوند در مقابل این طواف به تو یک هدیه مخصوص می دهد.

البتّه این هدیه را در کنار ملتزم می گیری.

آیا می دانی هدیه خدا در آن جا چیست؟

آری، وقتی هفت دور گرد کعبه طواف کنی و در دور آخر رو به روی ملتزم برسی خداوند دستور می دهد تا در آن لحظه همه درهای بهشت به سوی تو باز شوند!(1)

آن جا دیگر اگر یاد و حواست باشد، می توانی حاجات بسیار مهمّ خودت را به خدا بگویی، چرا که دریای رحمت خدا به سوی تو باز شده است!

البتّه می دانم که با خود چنین می گویی: خوشا به حال آنها که این توفیق را دارند، امّا من کجا و زیارت خانه خدا کجا!

دوست من! امام صادق(علیه السلام) در سخن خود برآورده کردن حاجت مؤمنی را بهتر از ده طواف معرّفی می نمایند.(2)

وقتی در سخن امام(علیه السلام) دقّت کنیم به دو نکته برمی خوریم:

ص:34


1- 10. . الإمام الصادق علیه السلام: «من طاف بهذا البیت طوافاً واحداً، کتب اللّه عزّ وجلّ له ستّة آلاف حسنة، ومحی عنه ستّة آلاف سیّئة، ورفع له ستّة آلاف درجة، حتّی إذا کان عند الملتزم فتح اللّه له سبعة أبواب من أبواب الجنّة...»: الکافی ج 2 ص 194، وسائل الشیعة ج 16 ص 364. وقال العلاّمة المجلسی: «الملتزم المستجار مقابل باب الکعبة، سُمّی به؛ لأنّه یستحبّ التزامه وإلصاق البطن به والدعاء عنده، وقیل: المراد به الحجر الأسود، أو ما بینه وبین الباب، أو عتبة الباب، وکأنّه أخذ بعضه من قول صاحب المصباح، حیث قال: التزمته اعتنقته، فهو ملتزم، ومنه یقال لما بین الباب والحجر الأسود: الملتزم؛ لأنّ الناس یعتنقونه، أی یضمّونه إلی صدورهم، انتهی. وهو إنّما فسّره بذلک؛ لأنّهم لا یعدّون الوقوف عند المستجار مستحبّاً، وهو من خواصّ الشیعة، وما فسّره به هو الحطیم عندنا. وبالجملة، هذه التفاسیر نشأت من عدم الأُنس بالأخبار»: بحار الأنوار ج 71 ص 327.
2- 11. . الإمام الصادق علیه السلام: «...أخبرک بأفضل من ذلک؟ قضاء حاجة المسلم أفضل من طواف وطواف. حتّی بلغ عشراً»: الکافی ج 2 ص 194، وسائل الشیعة ج 16 ص 364.

الف . در هنگام طواف درهای بهشت برای طواف کننده باز می شود.

ب . برآورده کردن حاجت مؤمن، ده برابر طواف ارزش دارد.

فکر می کنم شما هم به این نتیجه رسیده اید که هنگام برآوردن حاجت مؤمن، خداوند ده بار درهای بهشت را برای ما باز می کند!

اگر طواف خانه خدا باعث می شود تا درهای مهربانی و رحمت خدا به سوی ما گشوده شود، پس حتما هنگامی که برای رفع مشکل فرد مؤمنی قدمی برمی داریم، مهربانی بیشتری از جانب خدا به سوی ما نازل می شود.

پس از این که نمی توانی به سفر زیارتی خانه خدا بروی غمگین مباش. برخیز و دلی را شاد کن. باور کن که ده برابر کسانی که گرد خانه دوست می گردند، رحمت خدا را به سوی خود جذب کرده ای!

خواننده محترم!

باید در این جا با کمال شجاعت بگویم که اگر دلی را شاد کنی و برای رفع گرفتاری مؤمنی قدم برداری، خداوند نه تنها به اندازه ده حج بلکه به اندازه هزار حج قبول شده به تو پاداش می دهد!

خداوند به تو به اندازه هزار حاجی، مهربانی نازل می کند!

یعنی تو در شهر خود بوده ای، امّا نزد خدا برتر از هزار حاجی بوده ای!

تو یک حاجی هستی به توان هزار!

حتما از حرف من تعجّب کرده ای!

امّا این سخن از خود من نیست، این کلام امام صادق(علیه السلام) است: «برآوردن حاجت مؤمن، بهتر از هزار حج قبول شده است».(1)

عزیز من! شاید سؤال کنی، چگونه است یک بار امام صادق(علیه السلام) برآورده

ص:35


1- 12. . الإمام الصادق علیه السلام: «قضاء حاجة المؤن أفضل من ألف حجّة متقبّلة بمناسکها، وعتق ألف رقبة لوجه اللّه، وحملان ألف فرس فی سبیل اللّه بسرجها ولجمها»: الأمالی للصدوق ص 308، وسائل الشیعة ج 16 ص 364،بحار الأنوار ج 71 ص 285.

کردن حاجت مؤمن را با ده حج برابر می داند و یک بار با هزار حج؟!

اگر مقداری فکر کنی، می توانی به جواب پرسش خود برسی!

گاه مؤمنی به شما مراجعه می کند و از شما تقاضای کمک می کند و شما با یک تلفن مشکل او را حل می کنی، این کار چند دقیقه بیشتر وقت نمی برد، امّا وقتی مشکل مؤمن بسیار بزرگ است و با این همه تو به او قول می دهی که کمکش کنی و برای همین شروع به فعّالیت و تلاش می کنی، شاید لازم باشد به مسافرت بروی و خلاصه اینکه این کار چند روز وقت تو را می گیرد، خوب معلوم است خداوند عادل است و طبق عدل خود رفتار می کند و برای یک کار ثواب ده حج قرار می دهد و برای کار دیگر ثواب هزار حج!

حالا تو کدام را انتخاب می کنی، فکر می کنم می گردی و هر مؤمنی را که مشکل بزرگ تری دارد، پیدا می کنی و کمر همّت را می بندی و مشکل او را حل می کنی!

آفرین بر تو! به راستی تو شایسته آن هستی که خداوند، هزار برابر حاجی تو را دوست داشته باشد!

ص:36

اعتکاف خود را فراموش نکن !

چند سالی است که مراسم اعتکاف در جامعه ما رواج پیدا کرده است و در روزهای سیزدهم، چهاردهم و پانزدهم ماه رجب، مردم گروه گروه به مساجد رفته و معتکف می شوند.

برای اعتکاف باید سه روز، روزه بگیری، در مسجد بمانی و مشغول عبادت باشی.

اگر بتوانی در مسجدالحرام و در کنار کعبه به اعتکاف مشغول شوی که ثواب بسیار زیادی دارد.

امّا فکر کن، اگر بخواهی در مسجدالحرام معتکف شوی، باید صبر کنی تا خدا توفیق سفر به مکّه را به تو بدهد.

امّا آیا می خواهی کاری را به شما یاد دهم که ثواب اعتکاف در مسجدالحرام را داشته باشد؟!

ص:37

البتّه این نکته را بدان، کاری را که می گویم اگر انجام دهی، ثواب شصت روز اعتکاف در مسجدالحرام را خواهی داشت؟

پیامبر اسلام فرمودند: «هر گاه برای برآوردن حاجت مؤمن، گام برمی داری، بدان که این گام برداشتن نزد خدا بهتر از این است که دو ماه در مسجدالحرام اعتکاف بنمایی».(1)

به راستی که دین ما چه دین کاملی است؟

در کدام مکتب می توانی ارزش کمک کردن به مردم را این قدر بالا بیابی!

افسوس و صد افسوس که ما چقدر از دین واقعی فاصله گرفته ایم.

چند سال قبل، در مراسم اعتکاف چشمم به یکی از پزشکان افتاد که از بیمارستان مرخصی گرفته بود و به عشق اعتکاف، به مسجد جمکران آمده بود.

به او گفتم که وظیفه تو در حال حاضر، رسیدگی به بیمارانی است که چند ماه است در نوبت می باشند تا با دستان باکفایت شما جراحی شوند، امّا یکباره بدون برنامه ریزی قبلی به این جا آمده ای و همه جراحی های خود را لغو کرده ای، چه خبر است که می خواهی به خیال خود به خدا برسی!

امّا چه کنم که پزشک ما به تازگی به «عرفان» رو کرده بود، می گفت که من باید به خدا برسم و از غیر او جدا شوم!

آخر تا به کی در جامعه ما باید به خاطر فهم غلطِ دین به بیراهه کشیده شوند؟

ص:38


1- 13. . رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم: «الخلق عیال اللّه تعالی، فأحبّ الخلق إلی اللّه مَن نفع عیال اللّه، أو أدخل علی أهل بیتٍ سروراً، ومشی مع أخٍ مسلمٍ فی حاجته، أحبّ إلی اللّه تعالی من اعتکاف شهرین فی المسجد الحرام»: النوادر للراوندی ص 109، دعائم الإسلام ج 2 ص 320، بحار الأنوار ج 71 ص 316.

خدا می داند بیمارانی که در این مدّت سه روز به خاطر مرخصی این پزشک، عمل جراحیشان عقب افتاده بود، چقدر درد و رنج کشیده بودند!

من نمی گویم که پزشکان جامعه ما، مرخصی نروند، هر انسانی نیاز به استراحت دارد، سخن من این است که ما عرفان را بد فهمیده ایم!

کاش این آقای پزشک می دانست با کمک به بیماران خود می توانست چندین برابر این اعتکاف در مسجد جمکران، به خدا نزدیک شود!

مگر ما ادّعا نداریم که پیرو اهل بیت(علیه السلام) هستیم و آنان سرمشق و الگوی ما هستند؟

آیا موافقید داستانی را از زندگی امام حسن(علیه السلام) برای شما نقل کنم:

بسیاری از مردم مدینه خود را برای اعتکاف در مسجد پیامبر آماده می کردند. البتّه عدّه ای هم از اطراف برای انجام مراسم اعتکاف خود را به مدینه رسانده بودند.

در مسجد پیامبر بودم که دیدم امام حسن(علیه السلام) به مسجد آمدند و در گوشه ای از مسجد اعتکاف خود را شروع کردند.

من بسیار خوشحال شدم که امسال می توانم در این مراسم در کنار امام حسن(علیه السلام) باشم و از فیض حضور آن امام همام استفاده کنم.

برای همین خود را کنار امام رساندم و خدمت آن حضرت عرض سلام و ادب نمودم و با کسب اجازه در جوار ایشان معتکف شدم.

حال و هوای امام(علیه السلام) در موقع دعا و نماز برای من بسیار دلنشین بود و روح

ص:39

من همواره غرق در عظمتی بود که در کنار ایشان حضور داشتم.

امام(علیه السلام) همواره مشغول دعا و راز و نیاز با خدا بودند و برای تک تک لحظه های خود برنامه داشتند.

آن مرد کیست که سراغ امام حسن(علیه السلام) را از همه می گیرد؟ او چرا این قدر نگران و مضطرب است؟

او به کنار امام(علیه السلام) آمد و گفت: ای پسر رسول خدا! چند ماه قبل پولی را از فردی قرض گرفتم و به او قول دادم که سر موعد پول را به او برگردانم، امّا چند روز از موعد گذشته است و من نمی توانم قرضم را ادا کنم برای همین آن فرد تصمیم گرفته است مرا زندان نماید، آیا می شود شما بیایید با او سخن بگوید تا او به من چند روزی مهلت دهد تا بتوانم آن پول را فراهم نمایم.

امام با شنیدن سخن آن مرد از جا برخاست و به سوی در مسجد حرکت کرد.

چون شخص معتکف جز برای انجام کارهای ضروری نباید از مسجد خارج شود و این کار هم کار چندان ضروری نبود برای همین خیال کردم که امام(علیه السلام) فراموش کرده است که در حال اعتکاف است، پس به سوی ایشان رفتم و گفتم: ای پسر رسول خدا! آیا شما فراموش کرده اید که در حال اعتکاف هستید؟

امام(علیه السلام) نگاهی به من کرد و فرمودند: نه فراموش نکرده ام، امّا من از پدرم شنیدم که از جدّم رسول خدا روایت کرد که هر کس برای رفع مشکل برادر

ص:40

دینی خود قدم بردارد مثل این است که خدا را نُه، هزار سال عبادت کرده باشد، آن هم عبادتی که شب ها تا به صبح در حال نماز و روزها روزه دار باشد.(1)

بعد امام(علیه السلام) با سرعت از مسجد پیامبر خارج شد تا مشکل آن بنده خدا را برطرف کند.

من در مسجد ماندم و فکر کردم که در این اعتکاف سه روز، روزه می گیرم و نماز می خوانم امّا اگر یک حاجت برادر مؤمن را ادا می کردم به اندازه هزار سال عبادت نزد خدا ثواب داشتم.

بایک حساب سرانگشتی به این نتیجه رسیدم که اگر مشکلی از برادر مؤمن خود برطرف می کردم به فرموده رسول خدا ثواب من 118 هزار برابر بیشتر از سه روز اعتکاف بود.(2)

ص:41


1- 14. . عن میمون بن مهران: «کنت جالساً عند الحسن بن علیّ علیهماالسلام، فأتاه رجل فقال له: یا بن رسول اللّه، إنّ فلاناً له علیَّ مال ویرید أن یحبسنی، فقال علیه السلام: واللّه ما عندی مال فأقضی عنک، فقال: فکلّمه. قال: فلبس علیه السلام نعله، فقلت له: یا بن رسول اللّه، أنسیت اعتکافک؟ فقال: لم أنسَ، ولکنّی سمعت أبی علیه السلام یحدّث عن جدّی رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم أنّه قال: من سعی فی حاجة أخیه المسلم، فکأنّما عبد اللّه عزّ وجلّ تسعة آلاف سنة، صائماً نهاره قائماً لیله»: کتاب من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 190، الحدائق الناضرة ج 13 ص 474، جواهر الکلام ج 17 ص 177، وسائل الشیعة ج 10 ص 550.
2- 15. . 1000 سال در عدد روزهای سال قمری 355 ضرب می کنیم عدد 355000 به دست می آید که عدد روزهای هزار سال است و چون اعتکاف از 3 روز تشکیل می شود این عدد را تقسیم به 3 می کنیم عدد 118000 به دست می آید.

مونس تنهایی من آمد

همه دوستان و آشنایان گرد من جمع شده اند و برای من گریه می کنند!

جنازه مرا برای غسل و کفن می برند و بعد از آن مرا داخل تابوتی می گذارند و تشییع جنازه شروع می شود.

یکی فریاد می زند بلند بگو: «لا اله الا اللّه».

همه با هم این ذکر را می گویند و آرام آرام مرا به سوی قبر می برند.

از شما چه پنهان ترس عجیبی تمام وجودم را فرا گرفته است!

آخر چگونه دلشان می آید که مرا داخل این قبر تنگ و تاریک قرار دهند و بر روی من خاک بریزند!

هر چه التماس می کنم، کسی صدای مرا نمی شنود!

در نزدیکی های قبر، سه بار تابوت مرا به زمین می گذارند و بعد بلند می کنند و کنار قبر می گذارند.

اکنون صدایی به گوشم می خورد و بر وحشتم افزوده می شود، گویا فقط من

ص:42

این صدا را می شنوم و کسی دیگر این صدا را نمی شنود!

این صدا صدای قبر من است که فریاد می زند: «من خانه تاریکی ام، من خانه وحشتم».(1)

یک نفر وارد قبر می شود و جنازه مرا می گیرد و داخل قبر می گذارد!

بعد از لحظاتی سنگ های لحد را روی من می چینند!

وقتی آخرین سنگ را می گذارند، قبر من تاریک تاریک می شود!

خدایا من در این تاریکی چه کنم؟ صدای ریختن خاک را بر روی قبرم می شنوم.

بعد از لحظاتی سر و صداها تمام می شود و هر کسی به خانه خود می رود، حتّی صمیمی ترین دوستانم مرا در دل خاک، تنهای تنها رها می کنند و می روند!

در این میان در سمت راست قبرم دری از نور گشوده می شود!

یک جوان زیبارو، وارد قبرم می شود و به من سلام می کند.

تا نگاهم به این جوان می خورد، غم و غصّه ها از دلم می رود!

او در حالی که لبخند به لب دارد به من سلام می کند.

نمی دانم در این سلام چه بود که چنین در دل من اثر کرد و مرا آرام نمود، آری نفس او نفس خدایی بود که این چنین باعث آرامش قلب من شد.

دوست من! آیا شما این جوان را می شناسید؟ خوب است که از خود او سوال کنم: تو کیستی که با مهربانی با من برخورد کردی؟

آن جوان زیبا، رو به من می کند و می گوید: «یادت هست در دنیا، برادران مؤمن خود را شاد نمودی! من همان شادمانی ای هستم که در دل آن مؤمنان،

ص:43


1- 16. . الإمام الصادق علیه السلام: «إنّ للقبر کلاماً فی کلّ یوم، یقول: أنا بیت الغربة، أنا بیت الوحشة، أنا القبر...»: الکافی ج 3 ص 242، روی مثله: الأمالی للمفید ص 264، الأمالی للطوسی ص 28، تفسیر نور الثقلین للحویزی ج 3 ص 557.رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم: «... فلا یأتی علی القبر یوم إلاّ تکلّم، فیقول: أنا بیت الغربة، أنا بیت الوحدة أنا بیت التراب...»: سنن الترمذی¨ ج 4 ص 55، تحفة الأحوذی ج 7 ص 133، الجامع الصغیر للسیوطی ج 1 ص 241، کنز العمّال للمتّقی الهندی ج 15 ص 545، فیض القدیر للمناوی ج 2 ص 212.

ایجاد کردی! من آمده ام تا در این لحظه تنهایی و غربت مونس تو باشم. آمده ام تا در موقع سؤال و جواب نکیر و منکر، تو را یاری کنم تا تو بتوانی به خوبی به سؤال های آنها جواب بدهی. آن موقعی که سر از قبر برداری و وارد صحرای قیامت شوی همه جا همراه تو خواهم بود و تو را یاری خواهم کرد تا آنجا که از پل صراط بگذری و وارد بهشت شوی».

این جا بود که من خدا را شکر کردم و با خیال راحت منتظر آمدن نکیر و منکر شدم و دیگر هیچ ترسی نداشتم، چرا که این جوان زیبا، در کنار من مایه قوّت قلبم بود.

دوست من! این داستانی که برای شما نقل کردم برگرفته از حدیث امام صادق(علیه السلام) می باشد.(1)

بیا تا زنده هستیم و فرصت داریم به کمک دوستان مؤمن خود بشتابیم؛ مشکل آنها را برطرف ساخته، سعی کنیم تا شادمانی را به آنان هدیه کنیم، باشد که در داخل قبر، همان جوان زیبا، شادی و آرامش را به ما ارزانی بدارد.

ص:44


1- 17. . الإمام الصادق علیه السلام، عن أبیه، عن جدّه علیهماالسلام، رفعه قال: «ما من مؤنٍ أدخل علی قومٍ سروراً إلاّ خلق اللّه من ذلک السرور ملکاً یعبد اللّه تعالی ویمجّده ویوحّده، فإذا صار المؤن فی لحده أتاه السرور الذی أدخله علیه، فیقول: أما تعرفنی؟ فیقول: ومن أنت؟ فیقول: أنا السرور الذی أدخلتنی علی فلان، أنا الیوم أونس وحشتک، وألقّنک حجّتک، وأثبتک بالقول الثابت، وأشهد بک مشاهد القیامة، وأشفع لک إلی ربّک، وأُریک منزلتک من الجنّة»: کشف الغمة ج 2 ص 376، مستدرک الوسائل ج 12 ص 399، بحار الأنوار ج 71 ص 314.

ای آتش او را مسوزان

در زمان های قدیم در همسایگی خانه انسان مؤمنی، یک نفر کافر زندگی می کرد.

این شخص مؤمن بارها و بارها با همسایه خود در مورد ایمان به خدا سخن می گفت و تلاش می کرد تا اسباب نجات او را فراهم سازد.

امّا همسایه کافر به هیچ وجه زیر بار این حرف ها نمی رفت و حاضر نبود، بندگی خدا را قبول نماید.

نکته مهمّ این بود که همسایه کافر با این که خدا را قبول نداشت امّا نسبت به همسایه مؤمن خود نیکی می کرد و تا آنجا که می توانست در امور زندگی به او کمک می کرد.

این جریان گذشت تا این که همسایه کافر از دنیا رفت. در این هنگام خداوند دستور داد تا در وسط جهنّم خانه ای از خشت بنا کنند به گونه ای که این خشت ها مانع ورود حرارت و آتش حهنم به این خانه شود. مأموران جهنم

ص:45

مشغول ساختن این خانه شدند امّا در تعجب بودند که خدا این خانه را برای چه می خواهد.

وقتی خانه آماده شد؛ خداوند دستور داد تا آن شخص کافر را داخل آن خانه جای دهند. آن شخص کافر در جهنم بود امّا آتش جهنّم او را آزار نمی داد و هر روز هم مأموران جهنم برای او آب و غذا می آوردند.

آن شخص کافر با چشم خود می دید که افراد دیگری که مثل او کافر بودند در جهنّم عذاب می شوند امّا او در این خانه مورد احترام قرار می گیرد و برای او آب و غذا هم می آورند.

برای همین یک روز از مأموران جهنّم در مورد راز این کار خداوند، سؤال کرد.

در جواب این گونه شنید: «این آسایشی که در جهنّم، خداوند به تو داده است، به خاطر این است که در دنیا به همسایه مؤمن خود کمک می کردی و به او نیکی می نمودی».(1)

خداوند متعال آن قدر از خدمت نمودن به مؤمن خوشحال می شود و آن قدر این کار را دوست دارد که حتّی اگر شخص کافری به مؤمنی خدمت کند، پاداش او را می دهد.

بهشت مخصوص اهل ایمان است، برای همین خداوند آن کافر را در جهنّم جای داد امّا او را از عذاب جهنّم نجات داد به خاطر این که دل مؤمنی را در این دنیا شاد کرده و به او نیکی نموده بود.

ص:46


1- 18. . الإمام الکاظم علیه السلام: «کان فی بنی إسرائیل رجل مؤن، وکان له جار کافر، فکان یرفق بالمؤن، ویولّیه المعروف فی الدنیا، فلمّا أن مات الکافر بنی اللّه له بیتاً فی النار من طین، فکان یقیه حرّها ویأتیه الرزق من غیرها، وقیل له: هذا لما کنت تدخل علی جارک المؤن فلان بن فلان من الرفق، وتولّیه من المعروف فی الدنیا»: ثواب الأعمال ص 169، خاتمة المستدرک ج 5 ص 18، بحار الأنوار ج 71 ص 305.

شرکت بیمه شادمانی

زندگیِ امروز ما آمیخته با انواع حوادث خطرناک می باشد.

هر روز خبر تصادف هایی را می شنویم که جان عدّه ای از هموطنان را می گیرد.

به هر حال رانندگی خطرات خاصّ خود را دارد و ما هم ناگزیر از آن می باشیم. از طرف دیگر بیماری های عجیب و غریب هم به سراغ ما یا خانواده ما می آید.

برای همین باید فکری کنیم تا خود و خانواده خود را در مقابل خطرات و بیماری ها بیمه کنیم.

آیا شما بیمه ای را می شناسید که شما را در مقابل حوادث مختلف بیمه کند!

آیا بیمه ها می توانند از وقوع حوادث جلوگیری کنند؟

اگر موافق باشید من بیمه ای را به شما معرّفی می کنم که می تواند شما را در مقابل بروز حوادث مختلف بیمه کند.

ص:47

البتّه خوب است ابتدا بدانیم این شرکت بیمه را خداوند راه اندازی کرده و همه بندگان خود را به سرمایه گذاری در این شرکت دعوت نموده است.

می دانی نام این بیمه چیست؟ «شرکت بیمه شادمانی».

البتّه شما می دانید که هر شرکت بیمه ای نیاز به یک نفر مدیر عامل دارد که کارهای اجرایی آن را انجام دهد.

خوب است بدانید که مدیر عامل این شرکت حضرت علی(علیه السلام) می باشد.

آیا اکنون آماده هستید تا قرارداد را امضا کنید؟

بیمه گر: خدا

بیمه گزار: انسان

تعهدات بیمه گر: نجات از بلاها

تعهّدات بیمه گزار: شاد کردن دل ها.

اکنون موقع آن است که سخن مدیر عامل این شرکت را بشنوید: «ای کمیل! از طرف من به مردم بگو تا به دیگران کمک کنند. اگر تو با کمک کردن، شادی را به دل بندگان مؤمن بنشانی، خداوند از این شادی دل ها، سپری برای تو خلق می کند تا بلا را از تو دور کند».(1)

آری، کمک کردن به مردم مؤمن باعث می شود که انواع بلاها از شما و خانواده شما دور شود!

از امروز دیگر تصمیم بگیر در این شرکت بیمه شادمانی سرمایه گذاری کنی. با این کار می توانی بلاهایی را از خود دور کنی که اگر خدای ناکرده به سراغ تو بیایند، باید همه دارایی و ثروت خود را خرج کنی!

وقتی تو یک گوسفند را برای تأمین غذای فقرا ذبح می کنی و گوشت آن را

ص:48


1- 19. . قال أمیر المؤنین علیه السلام لکمیل بن زیاد: «یا کمیل، مر أهلک أن یسعوا فی المکارم ویدلجوا فی حاجة من هو نائم، فوالذی نفسی بیده، ما أدخل أحد علی قلب مؤن سروراً، إلاّ خلق اللّه من ذلک السرور لطفاً، فإذا نزلت به نائبة کان أسرع إلیها من السیل فی انحداره حتّی یطردها عنه کما یطرد غریبة الإبل»: قضاء حقوق المؤمنین ص 25، بحار الأنوار ج 71 ص 314.

بین فقرا تقسیم می کنی در واقع دویست هزار تومان خرج نموده ای امّا با این کار بیمه گر، تصادفی را از تو دور می کند که چه بسا هستی تو را از تو می گیرد!

پس هر چه می توانی در این شرکت سرمایه گذاری کن چرا که از شما چه پنهان، این تنها شرکتی است که به دنبال منافع شخصی خود نیست، بلکه صدها برابر به شما سود می دهد!

ص:49

چه وقت به خدا نزدیک تر می شوی؟

آیا تا به حال فکر کرده ای که چه موقع به خدا خیلی نزدیک شده ای؟

اگر به سخنان اهل بیت(علیه السلام) مراجعه نماییم متوجّه می شویم که در دو موقع ما می توانیم به خدا بسیار نزدیک شویم:

الف) موقعی که به سجده می رویم و در سجده با خدای خود راز و نیاز می کنیم و اشک از چشمان ما جاری باشد.(1)

ب) موقعی که با کمک کردن به مردم و مهربانی نمودن با آنها، شادی را به قلب آنها هدیه می کنیم.(2)

به راستی که ما چه دین کاملی داریم، و چقدر این آیین منظم و دقیق است، هم به گریه و اشک اهمیّت می دهد و هم به شادی و شادمانی!

متأسّفانه ما بیشتر به جنبه های اشک و گریه توجّه کرده ایم و همواره تلاش کرده ایم خدا را در میان سجده و اشک بیابیم؛ امّا جور دیگر هم می توان خدا را یافت!

ص:50


1- 20. . الإمام الصادق علیه السلام: «إنّ أقرب ما یکون العبد من الربّ عزّ وجلّ وهو ساجد باک»: الکافی ج 2 ص 483، جامع أحادیث الشیعة ج 15 ص 224.
2- 21. . رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم: «أقرب ما یکون العبد إلی اللّه عزّ وجلّ إذا أدخل علی قلب أخیه المؤن مسرّة»: مستدرک الوسائل ج 12 ص 398، بحار الأنوار ج 71 ص 316.

می توانیم در میان شادمانی و سروری که به دیگران ارزانی می داریم، خدا را بیابیم.

آیا تا به حال دقّت کرده ای که وقتی به برادر مؤمن خود کمکی می کنی و قلب او را خوشحال می نمایی، آن وقت چقدر در آسمان معنویّت اوج می گیری!

آری، آن وقت است که تو در آغوش مهربانی خدا هستی و خودت خبر نداری!

در آن موقع دعایت مستجاب است، قدر خودت را بدان و به آرزوهای بلند خویش اندیشه کن.

به خود خداوند قسم که راه رسیدن به او بسیار آسان است.

در راهِ هم آغوشی دل ها، گام بردار و تلاش کن که برای جامعه خود فردی مثبت باشی و همّ و غمّ تو رفع گرفتاریِ مردمی باشد که در کنار آنها زندگی می کنی.

بیا و خدا را میان شادی دل ها جستجو کن!

ص:51

برای روز قیامت خویش چه کرده ای؟

روز قیامت در پیش است، و چه روزی است آن روز!

تشنگی بر همه غلبه پیدا می کند، همه جا تاریک است و صدای ناله و ضجّه از هر طرف به گوش می خورد.

آسمان شکاف برداشته و کوه ها متلاشی شده اند.

آتش جهنّم زبانه می کشد و همه در هراسند که نتیجه کار آنها چه خواهد شد.

حسابرسی شروع می شود و نام هرکس را که می خوانند به اعمال و کردارش رسیدگی می کنند.

پلِ صراط در پیش رو است و همه باید از روی آن عبور کنند!

پای گروهی از مردم روی پلِ صراط می لغزد و در آتش جهنّم می افتند، آنها کسانی هستند که در دنیا همواره گِرد گناه می چرخیدند.

آری، امروز، روزِ اضطراب است؛ روز نگرانی است!

ص:52

خواننده محترم!

برای اضطرابِ روز قیامت چه کار می توانیم بکنیم؟

خیلی دوست دارم که قسمتی از سخن امام صادق(علیه السلام) را برایت بگویم: «اگر در این دنیا برای رفع اضطراب و نگرانی برادر مؤمن خویش تلاش کنی و او را برای رفع مشکلش کمک نمایی، خداوند برای تو هفتاد و دو رحمت قرار می دهد. یکی از این مهربانی ها را در این دنیا به تو می دهد و زندگی تو با آن رونق می گیرد. و هفتاد و یک رحمت را برای روز قیامت تو قرار می دهد تا هرگاه دچار وحشت و اضطراب شدی با آن مهربانی های خدا آرام شوی».(1)

آری، اگر مؤمنی را دیدی که به خاطر گرفتاری نگران است و آرامش از او سلب شده است، فرصت را غنیمت شمار و برای رفع مشکل او تلاش کن و بدان که خداوند به خاطر این کار، در روز قیامت نگرانیت را برطرف خواهد نمود و آرامش را به تو ارزانی خواهد داشت.(2)

ص:53


1- 22. . الإمام الصادق علیه السلام: «من أغاث أخاه المؤن اللهفان اللهثان عند جهده، فنفّس کربته، وأعانه علی نجاح حاجته، أوجب اللّه عزّ وجلّ له بذلک اثنتین وسبعین رحمة من اللّه، یعجل له منها واحدة، یصلح بها أمر معیشته، ویدخر له إحدی وسبعین رحمة لإفزاع یوم القیامة وأهواله»: الکافی ج 2 ص 199، ثواب الأعمال ص 149، بحار الأنوار ج 71 ص 319.
2- 23. . الإمام الصادق علیه السلام: «من نفّس عن مؤنٍ کربة، نفّس اللّه عنه کرب الآخرة، وخرج من قبره وهو ثلج الفؤد، ومن أطعمه من جوع أطعمه اللّه من ثمار الجنّة، ومن سقاه شربة سقاه اللّه من الرحیق المختوم»: الکافی ج 2 ص 200، ثواب الأعمال ص 149، الدعوات للراوندی ص 274، بحار الأنوار ج 71 ص 321.

چرا در خانه ات را بستی!

نمی دانم نام مرا شنیده اید یا نه؟

نام من، «اسحاق بن عمّار» است و یکی از یاران امام صادق(علیه السلام) می باشم.

در شهر کوفه زندگی می کردم و مردم مرا به عنوان یکی از ثروتمندان شیعه می شناختند. برای همین، افراد فقیر (که معمولاً شیعه بودند) به منزل من می آمدند و من هم به آنها کمک می کردم.

کم کم مراجعات مردم به خانه من زیاد شد و منزل من حسابی شلوغ گردید.

رفت و آمد مردم به خانه من، برای حکومت وقت، خوشایند نبود زیرا هر گونه فعّالیت شیعیان، تحت کنترل بود و از رفت و آمد زیاد به خانه شیعیان سرشناس، وحشت داشتند.

برای همین بود که من در خانه خود را بستم و دیگر کسی را به خانه ام راه ندادم.

این جریان گذشت تا موقع حج فرارسید و من برای انجام مراسم باشکوه

ص:54

حج، به سوی سرزمین حجاز حرکت کردم.

چون به مدینه رسیدم، تصمیم گرفتم به دیدار امام صادق(علیه السلام) شرفیاب شوم.

برای همین به سوی خانه آن حضرت حرکت کرده و وارد خانه شدم و خدمت امام(علیه السلام) سلام کردم.

امام صادق(علیه السلام) سلام مرا با سردی جواب دادند، مثل اینکه از من ناراحت بودند.

من از رفتار امام خویش متعجّب شدم و به آن حضرت عرضه داشتم: ای آقای من، چه چیز باعث شده است که شما از من ناراحت باشید؟

امام صادق(علیه السلام) در پاسخ من فرمود: چرا در خانه خود را به روی شیعیان من بستی و آنها را به خانه ات راه ندادی؟

من عرضه داشتم: فدایت شوم، من از مشهور شدن، هراس داشتم و می ترسیدم که گرفتار مأموران حکومتی شوم.

امام فرمودند: ای اسحاق، تا آنجا که می توانی به دوستان و شیعیان من نیکی نما! هرگاه مؤمنی به برادر مؤمن خود نیکی کند و او را یاری نماید، با این کار خود، قلب شیطان را پر از غم و اندوه می کند.(1)

به هر حال امام صادق(علیه السلام) آن قدر در عظمت و مقام مؤمن برای من سخن گفت که من از کرده خود پشیمان شدم.

من تصمیم گرفتم وقتی به کوفه بازگشتم در خانه خود را به روی همه شیعیان باز بگذارم.

ص:55


1- 24. . عن إسحاق بن عمّار، قال: «قال أبو عبد اللّه علیه السلام: أحسن یا إسحاق إلی أولیائی ما استطعت، فما أحسن مؤن إلی مؤنٍ ولا أعانه، إلاّ خمش وجه إبلیس وقرح قلبه»: الکافی ج 2 ص 207، وسائل الشیعة ج 16 ص 377، بحار الأنوار ج 71 ص 301.

برادران خوب مرا می شناسی؟

اسم من مُفضّل است و از یاران نزدیک امام صادق(علیه السلام) می باشم.

یک روز امام صادق(علیه السلام) مرا صدا زد و به من فرمود: ای مفضل! خوب به سخنانی که می گویم دقّت کن و آنها را برای برادران خوبم بازگو کن.

من به امام(علیه السلام) رو کردم و گفتم: برادران خوب شما چه افرادی هستند؟

امام(علیه السلام) در پاسخ فرمود: کسانی که اشتیاق کمک کردن به مردم را دارند!

برای من عجیب بود، امام(علیه السلام) از افرادی که به دیگران کمک می کنند، به عنوان برادران خوب خود یاد می کند.

امام(علیه السلام) بعد از آن فرمودند: هر کس در این دنیا یک حاجت برادر مؤمن خود را برآورده کند خداوند در روز قیامت صد هزار حاجت او را برآورده می کند.(1)

ص:56


1- 25. . عن أبی عبد اللّه علیه السلام: من قضی لأخیه المؤمن حاجة قضی اللّه له یوم القیامة مأة الف حاجة: الکافی ج 2 ص 193، وسائل الشیعة ج 16 ص 357.

این سخن امام(علیه السلام)، یک پیام بسیار مهم بود، به طوری که من آن را برای همه دوستان خود نقل کردم. هرگاه خودم نیز کاری داشتم که باید توسط دیگران انجام می شد به آنها می گفتم: آیا دوست ندارید از برادران خوب امام صادق(علیه السلام) باشید؟

دوست من! ما می توانیم با کمک کردن به دیگران از برادران خوب امام زمان(علیه السلام) بشویم، چرا که ما اعتقاد داریم اهل بیت(علیه السلام) همه یک نور هستند و کلام امام صادق(علیه السلام)، کلام امام زمان(علیه السلام) است.

امّا ما باید به این نکته مهم توجّه کنیم و آن این است که برای رسیدن به مقام برادری با امام زمان(علیه السلام) باید دقّت کنیم که وقتی به دیگران کمک می کنیم، حتما این کار را با عشق و اشتیاق انجام دهیم.

اگر به دیگران کمک کنیم ولی شور و شوق لازم را نداشته باشیم به این مقام دست نمی یابیم. اگر در حدیث بالا دقّت کنیم، متوجّه می شویم که بر روی اشتیاق در کمک کردن به دیگران تأکید شده است.

پس با یکدیگر عهد ببندیم چون کار خیری برای فردی انجام می دهیم حتما با چهره ای گشاده و رویی باز این کار را انجام دهیم به گونه ای که شور و اشتیاق انجام آن کار از ظاهر ما معلوم باشد زیرا فقط در این صورت است که شایسته مقام برادری با امام زمان(علیه السلام) را خواهیم داشت.

ص:57

خدا به فکر حاجت تو است

وحید از دوستان بسیار نزدیک من بود. یک روز با من تماس گرفت و گفت: می خواهم شما را ببینم و در مورد موضوعی با شما سخن بگویم.

قرار شد که عصر به منزل من بیاید تا هم دیداری تازه کنیم هم با یکدیگر گفتگو کنیم.

وحید سر ساعت مقرّر به منزل آمد و بعد از احوال پرسی سر صحبت را این گونه باز کرد: نمی دانم چرا خداوند اصلاً گوش به حرف من نمی دهد؟! هر چه دعا می کنم، هر چه با او تماس می گیرم، اصلاً جواب مرا نمی دهد! مدّت شش ماه است که حاجتی دارم و مداوم از او می خواهم که حاجت مرا روا کند امّا گویی که او با من قهر است! به هر دری زده ام و هر جا بگویی رفته ام، فایده ای نداشته است! این حاجت من آن قدر مهم است که فقط به دست خود او برآورده می شود ولی حالا دیگر دارم ناامید می شوم، یک فکری به حال من بکنید.

ص:58

من وحید را می شناختم و معلوم بود که دیگر کارد به استخوانش رسیده که این طوری حرف می زند.

من سکوت کرده، به فکر فرو رفتم و پیش خودم گفتم: حالا من در جواب این دوست خود چه بگویم؟

راستش را بخواهید در این جور مواقع از خودش مدد می طللبم تا کمکم کند که بتوانم گره ای از بندگانش باز کنم.

یک دفعه مطلبی به ذهنم خطور کرد و برای همین از وحید سؤال کردم: آیا در این مدّت شش ماه تلاش کرده ای مشکلِ انسان گرفتاری را حل نمایی؟

وحید نگاهی به من کرد و گفت: چه حرفها می زنی! این شرایطی که برای من پیش آمده است، خواب را از من گرفته است، بیچاره ام کرده است! در این شش ماه دیگر اصلاً فرصتی برایم نمانده است که به زن و بچّه خودم فکر کنم، حالا تو به من می گویی به فکر مشکل مردم باشم.

من در جواب گفتم: کافی است، فهمیدم که چه کار باید بکنیم.

او خیلی خوشحال شد و از من خواست تا راه حل را به او بگویم. و من در پاسخ او گفتم: ببین، تو شش ماه خودت به دنبال حلّ مشکلت بودی، بیا کاری کن که از امروز خدا خودش به دنبال حلّ مشکل تو باشد.

وحید با تعجّب به حرف های من گوش می کرد و من ادامه دادم: تو تصمیم بگیر از امروز به بعد اصلاً به فکر مشکل خودت نباشی، بلکه یک نفر مؤمنی که گرفتار مشکلی شده است را پیدا کن و جهت رفع مشکل او تلاش نما و سعی کن تا مشکل او را برطرف نمایی، باور کن که خداوند وقتی می بیند که تو به فکر رفع مشکل مؤمنی هستی، خودش به فکر رفع مشکل تو می افتد.

ص:59

این کلام امام صادق(علیه السلام) است: «هر کس در راه برآوردن حاجت مؤمنی باشد، خداوند هم در راه برآوردن حاجت او خواهد بود».(1)

وحید عزیز! تو آن قدر در فکر رفع مشکل خود فرو رفته ای که از اطرافیان خود غافل شده ای، چه بسا نزدیک ترین فامیل و همسایه تو مشکلی داشته اند و تو وظیفه داشتی به آنها کمک کنی ولی آنها را فراموش کرده ای و برای همین خدا هم حاجت تو را فراموش کرده است!

خلاصه آنکه وحید آن روز از خانه ما رفت ولی بعد از ده روز به خانه ما آمد ولی این دفعه بسیار خوشحال بود و از رفع مشکل خویش خبر می داد و می گفت چگونه در زندگی او معجزه ای رخ داد و همه چیز حل و فصل شد و همه این ها را به خاطر آن می دانست که برای رفع مشکل یکی از فامیل خود اقدام کرده بود.

ص:60


1- 26. . الإمام الصادق علیه السلام: «من کان فی حاجة أخیه المسلم، کان اللّه فی حاجته ما کان فی حاجة أخیه»: الأمالی للطوسی ص 97، بحار الأنوار ج 71 ص 286، وسائل الشیعة ج 16 ص 367؛ رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم: «من کان فی حاجه أخیه، کان اللّه عزّ وجلّ فی حاجته»: مسند أحمد ج 2 ص 91، صحیح البخاری ج 3 ص 98، صحیح مسلم ج 8 ص 18، سنن أبی داوود ج 2 ص 454، سنن الترمذی¨ ج 2 ص 440، السنن الکبری للبیهقی ج 6 ص 94، شرح مسلم للنووی ج 16 ص 134، مجمع الزوائد للهیثمی ج 2 ص 299، عون المعبود ج 13 ص 162، مسند أبی یعلی ج 5 ص 175، صحیح ابن حبّان ج 2 ص 291، المعجم الأوسط للطبرانی ج 1 ص 63، المعجم الکبیر للطبرانی ج 5 ص 118 ،مسند الشهاب لابن سلامة ج 1 ص 133، کشف الخفاء للعجلونی ج 2 ص 209.

نعمتهای خدا را قدر بدان

خداوند به ما نعمت های بسیار زیادی داده است و ما وظیفه داریم که در مقابل این همه مهربانیِ خدا، شکر او را بجای آوریم.

امّا نکته ای که باید مورد توجّه قرار گیرد، این است که بعضی از انسان ها نعمت های خداوند را در ثروت و پول دنیا خلاصه می کنند و با این نوع نگاه، بسیاری از نعمت هایی که خدا به آنها داده است را فراموش می کنند و شکر آن را بجا نمی آورند.

برای مثال همین نعمت سلامتی، چه نعمت گهرباری است ولی انسان تا بیمار نشده قدر آن را نمی داند و چه بسا شکر آن را هم نمی کند.

اگر انسان همه دنیا را داشته باشد امّا بدن او در سلامت نباشد، نمی تواند از ثروت و دارایی خود بهره ببرد.

چرا ما عادت کرده ایم که همواره به نداشته هایمان اندیشه کنیم؟

ما باید سعی کنیم به آنچه خداوند به ما داده است فکر کنیم و شکر آن را

ص:61

بجا آوریم که در این صورت توفیق الهی یارمان می شود و مشمول لطف و مهربانی خداوند قرار می گیریم.

البتّه این که شما به یاد نعمت های خدا بیفتید یک اثر مهم دیگر هم دارد و آن این که محبّت به خداوند متعال در دل شما جوانه می زند و با استمرار این کارِ فکری، این جوانه تبدیل به درختی پربار می شود و هر لحظه میوه معاشقه با خدا بر این درخت به ثمر می نشیند.

اکنون می خواهم شما را با یکی از نعمت های خوب خدا که به ما عنایت کرده است، آشنا سازم:

وقتی کسی برای درخواست کمک به شما مراجعه می کند، چه احساسی دارید؟ آیا این را برای خود درد سری می دانید؟ آیا دوست دارید سخن امام حسین(علیه السلام) را در این باره بشنوید؟

آن حضرت در این باره می فرماید: «همانا مراجعه مردم به شما یکی از نعمت هایی است که خداوند به شما داده است».(1)

به راستی چه نعمتی از این بالاتر که زمینه ای برای شما فراهم شود که کمکی به مؤمنی بنمایید و در مقابل، خداوند برای شما ثواب هزار حج بنویسد و باعث رشد و کمال معنوی شما بشود و به خداوند متعال نزدیک شوید.

انصاف بده که در این دنیا چه چیزی به اندازه نزدیکی به خدا می تواند ارزش داشته باشد؟

وقتی حاجت مؤمنی را برآورده می کنی خداوند متعال بیش از همه لحظه ها نزدیک می شوی و آن موقع است که خدا تو را خیلی دوست دارد و به تو افتخار می کند.

ص:62


1- 27. . الإمام الحسین علیه السلام: «إنّ حوائج الناس إلیکم من نعم اللّه علیکم، فلا تملّوا النعم»: کشف الغمّة ج 2 ص 239، بحار الأنوار ج 71 ص 318.

اگر این ها نعمت نیست، پس نعمت چیست؟

مبادا وقتی کسی به تو مراجعه کرد و از تو کمکی طلبید، اخم کنی که خدا این اخم تو را می بیند، تو با این کار کفران نعمت کرده ای، خدا یکی از بهترین و بزرگترین نعمت های خویش را برای تو فرستاد امّا تو آن را قبول نکردی و کفران نعمت کردی و برای همین می بینی که برکت زندگیت رفت!

امّا اگر از این نعمت استقبال کردی و با روی باز به دیگران کمک کردی در واقع شکر این نعمت را بجا آوردی و اینجا است که برکت و رحمت خدا به زندگیت نازل می شود.

ص:63

آداب کمک کردن به مردم

همه ما نماز می خوانیم ولی قبل از اینکه وارد نماز شویم، وضو می گیریم و اگر بتوانیم عطر می زنیم و سر و وضع خود را مرتب می کنیم، چرا که ما می خواهیم با خدا سخن بگوییم.

آری، چطور وقتی می خواهیم به دیدار شخص مهمّی برویم، بهترین لباس های خود را به تن کرده، بهترین عطرها را نیز استفاده می کنیم، همین طور موقع نماز هم خوب است همین کارها را انجام دهیم زیرا این ها آداب نماز می باشد.

به هر حال اگر نماز را با آداب مخصوص آن انجام دهیم، باعث می شود بهره بیشتری از نماز خود ببریم.

اکنون که موضوعِ سخن ما در مورد کمک کردن به دیگران می باشد بسیار مناسب است در مورد آداب کمک کردن به دیگران مقداری با یکدیگر گفتگو کنیم.

ص:64

به نظر شما هنگام کمک کردن به دیگران چه نکاتی راباید رعایت کنیم؟

من می خواهم در این مورد نظر حضرت علی(علیه السلام) رابرای شما بیان کنم:

آن حضرت فرمودند: «اگر می خواهید کمکی که به دیگران می کنید، بدون عیب و نقص باشد باید این سه کار راانجام بدهید: کار خود را کوچک بشمارید تا در نزد مردم بزرگ جلوه کند، آن را از دیگران مخفی و پوشیده بدارید و به صورت کامل انجام دهید تا خدا آن را برای شما آشکار کند، در انجام آن عجله نمایید تا برای مردم دلنشین باشد».(1)

دوست من! وقتی کاری رابرای دیگران انجام می دهی، نباید آن را بزرگ جلوه دهی و دائم به رخ او بکشی چون با این کار در واقع بر او منت می گذاری و اجر و ثواب خود را از بین می بری.

اگر تو این کار خیر را به خاطر خودنمایی انجام ندادی، در واقع با خدا معامله کرده ای و برای همین نباید منتظر باشی تا مردم از تو تشکّر کنند، اگر صبر کنی، خدا از تو تشکّر می کند، آن هم به گونه ای که باور نکنی و مات و مبهوت بمانی!

هر گاه کسی خواست از تو به خاطر کاری که کردی تشکّر کند، به او بگو من کار مهمّی انجام ندادم و به این وسیله کار خود را کوچک بشمار و مطمئن باش این طوری آن کار خوب تو در نظر مردم بسیار بزرگ جلوه خواهد کرد.

همچنین سعی کن کاری را که برای مردم انجام می دهی به بهترین صورت انجام دهی و در انجام آن کار هم عجله کنی.

ص:65


1- 28. . أمیر المؤمنین علیه السلام: «لا یستقیم قضاء الحوائج إلاّ بثلاث: باستصغارها لتعظم، وباستکتامها لتظهر، وبتعجیلها لتهنأ»: نهج البلاغة ج 4 ص 22، خصائص الأئمّة ص 96، شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید ج 18 ص 258،بحار الأنوار ج 71 ص 318.

دوست من!

بیا تا با هم تصمیم بگیریم اگر می خواهیم برای فقرا لباس تهیّه کنیم دیگر لباس های ارزان قیمت برای آنها نخریم بلکه بهترین لباس ها را تهیّه کنیم و به آنها هدیه بدهیم.

آری، ما باید تلاش کنیم تا اگر کار خیری می خواهیم انجام بدهیم بهترین ها را برای این کار در نظر بگیریم و در انجام آن کار هم عجله نماییم.

ص:66

یازده نکته برای شما

در این فصل به ذکر نکات مهم دیگری در مورد کمک کردن به دیگران می پردازم و امیدوارم که برای شما مفید واقع شود:

1 . اگر فردی به شما مراجعه کرد و از شما کمک خواست و شما قدرت آن را نداشتید که او را کمک کنید و واقعا به هیچ وجه ممکن نبود قدمی برای او بردارید، پس در قلب خویش آرزو کنید که ای کاش می توانستید کاری برای او بکنید.

خداوند متعال این خواسته قلبی شما را می بیند که دوست داشتید برای برادر مؤمن خود کاری انجام دهید و به خاطر همین آرزوی قلبی، در روز قیامت رحمت خود را بر شما نازل می کند.(1)

2 . دقّت نمایید که منظور از کمک کردن به مردم فقط کمک های مادّی نیست، چه بسا افرادی در جامعه هستند که نیاز به کمک های روحی دارند.

حتما برایتان پیش آمده است که کسی نزد شما بیاید و در شرایط روحی

ص:67


1- 29. . الإمام الباقر علیه السلام: «إنّ المؤن لترد علیه الحاجة لأخیه، فلا تکون عنده فیهتمّ بها قلبه، فیدخله اللّه تبارک وتعالی بهمّه الجنّة»: الکافی ج 2 ص 196، بحار الأنوار ج 71 ص 331.

بدی باشد و شما با او به گفتگو پرداخته، با روی خوش از او استقبال کرده باشید و گاهی با گفتن حکایاتی شیرین، لبخندی به لب های او نشانده باشید.

بدانید بعضی مواقع با یک لبخند شیرین، بهترین کمک را به دیگران می کنید.

باور کنید که همان کلامی که بر زبان شما جاری می شود و باعث شادمانی مؤمنی می گردد، دریایی از رحمت خدا را به سوی شما جذب می کند و شما را در سایه مهربانی خدا قرار می دهد.(1)

3 . چقدر خوب است سعی کنی در این دو سه روز زندگی دنیا برای خود رسالتی قرار دهی و آن رسالت این باشد که همواره تلاش کنی تا شادی و سرور را تقدیم دوستان خدا بنمایی.

هر کجا که دوستان خدا را یافتی با سخن خویش، با فکر خویش، با ثروت خویش باعث شادمانی آنها بشوی!

در عوض روز قیامت که می شود خداوند متعال دستور می دهد تا تو را این گونه ندا دهند: «هر آرزویی که داری بگو تا خداوند برآورده کند، چرا که تو در دنیا دل دوستان خدا را شاد می نمودی».(2)

4. بهشت هشت در دارد، یک در مخصوص پیامبران الهی می باشد، یک در هم مخصوص شهدا و بندگان صالح خدا می باشد.(3)

امّا یک در دیگر هست که مخصوص افرادی است که در دنیا کار خیر انجام داده اند.

این در را به «در نیکوکاری» نام نهاده اند!

فقط کسانی می توانند از این در وارد بهشت شوند که در دنیا جهت رفع

ص:68


1- 30. . الإمام الصادق علیه السلام: «قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم: من أکرم أخاه المسلم بکلمة یلطّفه بها وفرّج عنه کربته، لم یزل فی ظلّ اللّه الممدود، علیه الرحمة ما کان فی ذلک»: الکافی ج 2 ص 206، النوادر ص 110، بحار الأنوار ج 71 ص 299، و ج 72 ص 22.
2- 31. . الإمام الصادق علیه السلام: «من سرّ امرءاً مؤناً، سرّه اللّه یوم القیامة، وقیل له: تمنّ علی ربّک ما أحببت، فقد کنت تحبّ أن تسرّ أولیاءه فی دار الدنیا، فیُعطی ما تمنّی ویزیده اللّه من عنده ما لم یخطر علی قلبه من نعیم الجنّة»: ثواب الأعمال ص 149، وسائل الشیعة ج 16 ص 355.
3- 32. . الإمام الصادق علیه السلام، عن أبیه، عن جدّه، عن علیّ علیهم السلام : «إنّ للجنّة ثمانیة أبواب: باب یدخل منه النبیّون والصدّیقون، وباب یدخل منه الشهداء والصالحون...»: الخصال ص 407، روضة الواعظین ص 397، بحار الأنوار ج 8 ص 39.

گرفتاری مردم تلاش کرده باشند و همواره به فکر مردم بوده، با کمک کردن به آنها اسباب خوشحالی آنها را فراهم کرده باشند.(1)

برای همین امام صادق(علیه السلام) به شیعیان خود دستور می دهد تا با یکدیگر مهربان باشند و در کارهای خیر به یاری یکدیگر بشتابند تا بتوانند از این در وارد بهشت شوند.

5. گاه پیش می آید که ما برای کمک به فردی اقدام می کنیم و نهایت سعی و تلاش خود را انجام می دهیم ولی همه این تلاش ها بی نتیجه می ماند و مشکل آن بنده خدایی که به ما مراجعه کرده بود حل نمی شود، حال سؤال این است که آیا خداوند آن ثواب هایی که برای کمک کردن به دیگران در نظر گرفته است (مثل ثواب ده حج) را به ما می دهد؟

امام صادق(علیه السلام) در سخن خود، وعده داده است که خداوند تمام آن ثواب ها را به ما می دهد، حتّی در صورتی که مشکلِ فرد مراجعه کننده حل نشود، زیرا خداوند به سعی و تلاش پاداش می دهد و به نتیجه تلاش ما کار ندارد، مهم این است که ما برای کمک به دیگران اقدامی کرده باشیم.(2)

6. هرگاه مؤمنی به سراغ شما آمد و از شما تقاضای کمک کرد، بدانید که در واقع رحمت خدا به سوی شما رو کرده است و اگر به آن مؤمن کمک کنید، در واقع آن رحمت خدا را قبول کرده اید و اگر خدای ناکرده تقاضای آن مؤمن را (با توانایی انجام دادن آن) رد کردید در واقع رحمت خداوند را از خود دور کرده اید!(3)

7. از رسول خدا سؤال شد که بهترین اعمال نزد خدا چه می باشد؟

پیامبر در جواب فرمود: «بهترین اعمال نزد خدا، تلاش برای شاد نمودنِ

ص:69


1- 33. . الإمام الصادق علیه السلام: «تنافسوا فی المعروف لإخوانکم، وکونوا من أهله، فإنّ للجنّة باباً یُقال له المعروف، لا یدخله إلاّ من اصطنع المعروف فی الحیاة الدنیا...»: الکافی ج 2 ص 195، وسائل الشیعة ج 16 ص 359، بحار الأنوار ج 71 ص 328.
2- 34. . الإمام الصادق علیه السلام: «ما من مؤن یمضی لأخیه المؤن فی حاجة فینصحه فیها، إلاّ کتب اللّه له بکلّ خطوة حسنة، ومحا عنه سیّئة، قضیت الحاجة أم لم تقض...»: قضاء حقوق المؤمنین ص 29، بحار الأنوار ج 71 ص 315.
3- 35. . الإمام الصادق علیه السلام: «أیّما مؤنٍ أتی أخاه فی حاجةٍ، فإنّما ذلک رحمة من اللّه ساقها إلیه وسبّبها له، فإن قضی حاجته کان قد قبل الرحمة بقبولها، وإن ردّه عن حاجته وهو یقدر علی قضائها، فإنّما ردّ عن نفسه رحمةً من اللّه عزّ وجلّ ساقها إلیه وسبّبها له...»: الکافی ج 2 ص 193،وسائل الشیعة ج 16 ص 358، بحار الأنوار ج 71 ص 324.

دل مردم مسلمان است».

سپس از آن حضرت سؤال کردند که چگونه دل مسلمانی را شاد کنیم؟

آن حضرت فرمودند: «اگر گرسنه است، او را سیر نمایید؛ اگر غم و غصّه به دل دارد، غم و غصّه اش را برطرف کنید؛ اگر قرض دارد، قرض او را ادا کنید».(1)

چه زیبا پیامبر به نیازهای جسمی و روحی هر فرد اشاره کرده اند پس باور کنیم که رفع این نیازها از دیگران که منجر به شادی دل آنها می شود، بهترین کاری است که خدا از ما می خواهد.

8. معمولاً تا کلمه صدقه را می شنویم، فورا به یاد صندوق صدقات می افتیم که در منزلِ خیلی از ما موجود می باشد و ما سعی می کنیم پولی را به عنوان صدقه داخل آن بیندازیم.

امّا من در اینجا می خواهم شما را با صدقه دیگری آشنا کنم که کمتر به آن توجّه کرده اید.

اسلام همان طور که کمک به فقرا را به عنوان صدقه مورد تأکید قرار می دهد، لبخند را هم به عنوان نوع دیگری از صدقه مطرح می کند.

رسول خدا فرمودند: «اگر به روی دیگران تبسّم بزنی، این کار صدقه حساب می شود».(2)

این مکتب، بسی مایه سعادت و افتخار است؛ مکتبی که لبخند را به عنوان صدقه معرّفی می کند، صدقه ای که باعث زیاد شدن عمر تو می شود و گناهان تو را می بخشد.

خداوند به حضرت داوود(علیه السلام) وحی کرد: می خواهم عملی را به تو یاد بدهم که اگر بندگان من آن را انجام دهند، آنها را وارد بهشت می کنم.

ص:70


1- 36. . الإمام الصادق علیه السلام، عن أبیه علیه السلام، قال: «سُئل رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم: أیّ الأعمال أحبّ إلی اللّه؟ قال: اتّباع سرور المسلم، قال: وقیل: یا رسول اللّه، وما اتّباع سرور المسلم؟ قال: شبعة جوعه، وتنفیس کربته، وقضاء دینه»: قرب الإسناد ص 145، بحار الأنوار ج 71 ص 283.
2- 37. . عن أبی ذرّ، عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم: «تبسّمک فی وجه أخیک لک صدقة»: سنن الترمذی¨ ج 3 ص 228، صحیح ابن حبّان ج 2 ص 221، الجامع الصغیر ج 1 ص 497، کنز العمّال ج 6 ص 410، الکامل لابن عدی ج 5 ص 275، میزان الاعتدال ج 3 ص 92؛ عن ابن عمر، عن رسول للّه صلی الله علیه و آله وسلم: «إنّ تبسّمک فی وجه أخیک یکتب لک صدقة»: مجمع الزوائد ج 3 ص 134، الدرّ المنثور ج 1 ص 356.

حضرت داوود(علیه السلام) رو به خدای متعال کرد و عرضه داشت: بار خدایا! آن عمل نیکو چیست؟

جوابی که آمد این بود: آن عمل این است که باعث شادمانی مؤمنی بشوی و قلب او را شاد سازی.

آری، شاد کردن دل مؤمن، همان کاری است که خداوند بهشت را در مقابل آن کار می دهد.(1)

9. ما باید حواسمان بسیار جمع باشد اگر مؤمنی از ما تقاضای کمک کرد و ما توان کمک کردن به او را داشتیم و او را یاری نکردیم باید بدانیم که خیر و برکت را از زندگی خود برده ایم و به جای آن خواری و ذلّت را خریداری کرده ایم.(2)

10. یک روز امام صادق(علیه السلام) به عدّه ای از یاران خود فرمود: شما چقدر آسان می توانید به همه خیرها، دسترسی پیدا کنید.

یکی از یاران امام(علیه السلام) از آن حضرت سؤال کرد: قربانت شوم، چگونه می توانیم به آسانی به همه خیرها برسیم؟

امام(علیه السلام) فرمودند: شما با شاد نمودن شیعیانِ ما می توانید باعث شادی ما شوید و در آن هنگام است که شما به همه خوبی ها دست پیدا کرده اید.(3)

11. باور کنیم که وقتی یک مؤمنی را خوشحال می کنیم، پیامبر بیش از خوشحالی آن مؤمن، خوشحال می شود.(4)

ص:71


1- 38. . عن أبی عبد اللّه علیه السلام، قال: «أوحی اللّه عزّ وجلّ إلی داوود علیه السلام: إنّ العبد من عبادی لیأتینی بالحسنة فأبیحه جنّتی، قال: فقال داوود: یا ربّ وما تلک الحسنة؟ قال: یدخل علی عبدی المؤن سروراً ولو بتمرة، قال: فقال داوود علیه السلام: حقّ لمن عرفک أن لا یقطع رجاءه منک»: کتاب المؤمن للحسین بن سعید ص 56، الکافی ج 2 ص 189، الأمالی للصدوق ص 701، ثواب الأعمال ص 135، بحار الأنوار ج 71 ص 282، عدّة الداعی ص 181، جامع أحادیث الشیعة للبروجردی ج 15 ص 534، أعلام الدین فی صفات المؤمنین ص 445.
2- 39. . الإمام الصادق علیه السلام: «ما من مؤن یخذل أخاه وهو یقدر علی نصرته إلاّ خذله اللّه فی الدنیا والآخرة»: المحاسن للبرقی ج 1 ص 99، الأمالی للصدوق ص 574، مشکاة الأنوار ص 156، بحار الأنوار ج 71 ص 312.
3- 40. . الإمام الصادق علیه السلام: «ما علی أحدکم أن ینال الخیر کلّه بالیسیر. قال الراوی: قلت: بماذا جُعلت فداک؟ قال: یسرّنا بإدخال السرور علی المؤنین من شیعتنا»: قضاء حقوق الإخوان ص 20، بحار الأنوار ج 71 ص 312.
4- 41. . الإمام الصادق علیه السلام: «واللّه لرسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم أسرّ بقضاء حاجة المؤن إذا وصلت إلیه من صاحب الحاجة»: الکافی ج 2 ص 195، وسائل الشیعة ج 16 ص 359، بحار الأنوار ج 71 ص 328.

ص:72

پی نوشت ها

(1) . الإمام الصادق علیه السلام: «أحبّ الأعمال إلی اللّه عزّ وجلّ الصلاة، وهی آخر وصایا الأنبیاء...»: الکافی للکلینی ج 3 ص 264، دعائم الإسلام للقاضی النعمان ج 1 ص 136، کتاب من لا یحضره الفقیه ج 1 ص 210، وسائل الشیعة للحرّ العاملی ج 4 ص 38؛ رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم: «إنّ أحبّ الأعمال إلی اللّه: الصلاة، والبرّ، والجهاد» : الخصال للشیخ الصدوق ص 185، مستدرک الوسائل للمیرزا النوری ج 3 ص 42.

(2) . الإمام الصادق علیه السلام: «ما قضی مسلم لمسلم حاجة إلاّ ناداه اللّه: علیَّ ثوابک، ولا أرضی لک بدون الجنّة»: قرب الإسناد للحمیری القمّی ص 39، الکافی ج 2 ص 194، ثواب الأعمال للصدوق ص 188،الاختصاص للمفید ص 188، جامع أحادیث الشیعة للبروجردی ج 16 ص 113، جامع السعادات للنراقی ج 2 ص 178.

(3) . الإمام الکاظم علیه السلام: «من لم یستطع أن یزور قبورنا، فلیزر قبور صلحاء إخواننا»: الکافی ج 4 ص 60، وسائل الشیعة ج 9 ص 475.

(4) . الإمام الکاظم علیه السلام: «من لم یستطع أن یصلنا، فلیصل فقراء شعیتنا»: الکافی ج 4 ص 60، بحار الأنوار ج 71 ص 311.

(5) . عن المُشمَعِلّ الأسدی، قال: «خرجت ذات سنة حاجّاً، فانصرفت إلی أبی عبد اللّه الصادق جعفر بن محمّد علیهماالسلام، فقال: من أین بک یا مشمعل؟ فقلت: جُعلت فداک، کنت حاجّاً، فقال: أوَ تدری ما للحاجّ من الثواب؟ فقلت: ما أدری حتّی تعلمنی، فقال: إنّ العبد إذا طاف بهذا

ص:73

البیت أُسبوعاً وصلّی رکعتیه وسعی بین الصفا والمروة، کتب اللّه له ستّة آلاف حسنة، وحطّ عنه ستّة آلاف سیّئة، ورفع له ستّة آلاف درجة، وقضی له ستّة آلاف حاجة للدنیا کذا، وأدخر له للآخرة کذا، فقلت له: جُعلت فداک، إنّ هذا لکثیر، فقال: أفلا أخبرک بما هو أکثر من ذلک؟ قال: قلت: بلی، فقال علیه السلام: لَقضاء حاجة امرئٍ مؤنٍ أفضل من حجّة وحجّة وحجّة، حتّی عدّ عشر حجج: الأمالی للصدوق ص 581 ، بحار الأنوار ج 71 ص 284، و ج 96 ص 3.

(6) . الإمام الصادق علیه السلام: «إنّ المؤن لیتحف أخاه التحفة، قلت: وأیّ شیء التحفة؟ قال: مِن مجلسٍ ومتّکأٍ وطعامٍ وکسوةٍ وسلامٍ، فتطاول الجنّة مکافأةً له، ویوحی اللّه عزّ وجلّ إلیها: إنّی قد حرّمت طعامک علی أهل الدنیا، إلاّ علی نبیٍّ أو وصیّ نبیٍّ، فإذا کان یوم القیامة أوحی اللّه عزّ وجلّ إلیها: أن کافئی أولیائی بتحفهم، فتخرج منها وصفاء ووصائف، معهم أطباق مغطّاة بمنادیل من لؤؤ، فإذا نظروا إلی جهنّم وهولها وإلی الجنّة وما فیها، طارت عقولهم، وامتنعوا أن یأکلوا، فینادی منادٍ من تحت العرش: إنّ اللّه عزّ وجلّ قد حرّم جهنّم علی من أکل من طعام جنّته، فیمدّ القوم أیدیهم فیأکلون: الکافی ج 2 ص 307، وسائل الشیعة ج 16 ص 375، بحار الأنوار ج 8 ص 157، و ج 71 ص 300.

(7) . قال رجل من أهل الری: «ولیَ علینا بعض کتّاب یحیی بن خالد، وکان علیَّ بقایا یطالبنی بها، وخفت من إلزامی إیّاها خروجاً عن نعمتی، وقیل لی: إنّه ینتحل هذا المذهب، فخفت أن أمضی إلیه وأبتّ به إلیه فلا یکون کذلک فأقع فیما لا أحبّ، فاجتمع رأیی علی أن هربت إلی اللّه تعالی وحججت، ولقیت مولای الصابر - یعنی موسی بن جعفر علیه السلام - فشکوت حالی إلیه، فأصحبنی مکتوباً نسخته: بسم اللّه الرحمن الرحیم، اعلم إنّ للّه تحت عرشه ظلاًّ لا یسکنه إلاّ من أسدی إلی أخیه معروفاً، أو نفّس عنه کربة، أو أدخل علی قلبه سروراً، وهذا أخوک، والسلام. قال: فعدت من الحجّ إلی بلدی، ومضیت إلی الرجل لیلاً، واستأذنت علیه وقلت: رسول الصابر علیه السلام. فخرج إلیَّ حافیاً ماشیاً، ففتح لی بابه، وقبّلنی وضمّنی إلیه، وجعل

ص:74

یقبّل عینی، ویکرّر ذلک کلّما سألنی عن رؤته علیه السلام، وکلّما أخبرته بسلامته وصلاح أحواله، استبشر وشکر اللّه تعالی، ثمّ أدخلنی داره، وصدّرنی فی مجلسه، وجلس بین یدی، فأخرجت إلیه کتابه علیه السلام، فقبّله قائماً وقرأه، ثمّ استدعی بماله وثیابه، فقاسمنی دیناراً دیناراً، ودرهماً درهماً، وثوباً ثوباً، وأعطانی قیمة ما لم یمکن قسمته، وفی کلّ شیء من ذلک یقول: یا أخی هل سررتک؟ فأقول: إی واللّه، وزدت علیَّ السرور. ثمّ استدعی العمل، فأسقط ما کان باسمی، وأعطانی براءةً ممّا یوجبه علیَّ عنه.وودّعته وانصرفت عنه، فقلت: لا أقدر علی مکافأة هذا الرجل، إلاّ بأن أحجّ فی قابل وأدعو له، وألقی الصابر وأعرّفه فعله. ففعلت، ولقیت مولای الصابر علیه السلام، وجعلت أحدّثه ووجهه یتهلّل فرحاً، فقلت: یا مولای هل سرّک ذلک؟ فقال: إی واللّه لقد سرّنی وسرّ أمیر المؤنین علیه السلام، واللّه لقد سرّ جدّی رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم، واللّه لقد سرّ اللّه تعالی: عدّة الداعی ص 179،مستدرک الوسائل ج 12 ص 397، بحار الأنوار ج 71 ص 313، جامع أحادیث الشیعة ج 15 ص 542.

(8) . الإمام الصادق علیه السلام: «تنافسوا فی المعروف لإخوانکم، وکونوا من أهله، فإنّ للجنّة باباً یُقال له المعروف، لا یدخله إلاّ من اصطنع المعروف فی الحیاة الدنیا، فإنّ العبد لیمشی فی حاجة أخیه المؤن، فیوکل اللّه عزّ وجلّ به مَلَکین، واحداً عن یمینه وآخر عن شماله، یستغفرون له ربّه، ویدعون بقضاء حاجته. ثمّ قال: واللّه لرسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم أسرّ بقضاء حاجة المؤن إذا وصلت إلیه من صاحب الحاجة»: الکافی ج 2 ص 195، وسائل الشیعة ج 16 ص 359، بحار الأنوار ج 71 ص 328.

(9) . الإمام الباقر علیه السلام: «مَن مشی فی حاجة أخیه المسلم، أظلّه اللّه بخمسة وسبعین ألف ملک ، ولم یرفع قدماً إلاّ کتب اللّه له حسنة، وحطّ عنه بها سیّئة، ویرفع له بها درجة، فإذا فرغ من حاجته کتب اللّه عزّ وجلّ له بها أجر حاجّ ومعتمر»: الکافی ج 2 ص 197، مصادقة الإخوان ص 67، وسائل الشیعة ج 16 ص 366، بحار الأنوار ج 71 ص 332.

(10) . الإمام الصادق علیه السلام: «من طاف بهذا البیت طوافاً واحداً، کتب اللّه عزّ وجلّ له ستّة آلاف

ص:75

حسنة، ومحی عنه ستّة آلاف سیّئة، ورفع له ستّة آلاف درجة، حتّی إذا کان عند الملتزم فتح اللّه له سبعة أبواب من أبواب الجنّة...»: الکافی ج 2 ص 194، وسائل الشیعة ج 16 ص 364. وقال العلاّمة المجلسی: «الملتزم المستجار مقابل باب الکعبة، سُمّی به؛ لأنّه یستحبّ التزامه وإلصاق البطن به والدعاء عنده، وقیل: المراد به الحجر الأسود، أو ما بینه وبین الباب، أو عتبة الباب، وکأنّه أخذ بعضه من قول صاحب المصباح، حیث قال: التزمته اعتنقته، فهو ملتزم، ومنه یقال لما بین الباب والحجر الأسود: الملتزم؛ لأنّ الناس یعتنقونه، أی یضمّونه إلی صدورهم، انتهی. وهو إنّما فسّره بذلک؛ لأنّهم لا یعدّون الوقوف عند المستجار مستحبّاً، وهو من خواصّ الشیعة، وما فسّره به هو الحطیم عندنا. وبالجملة، هذه التفاسیر نشأت من عدم الأُنس بالأخبار»: بحار الأنوار ج 71 ص 327.

(11) . الإمام الصادق علیه السلام: «...أخبرک بأفضل من ذلک؟ قضاء حاجة المسلم أفضل من طواف وطواف. حتّی بلغ عشراً»: الکافی ج 2 ص 194، وسائل الشیعة ج 16 ص 364.

(12) . الإمام الصادق علیه السلام: «قضاء حاجة المؤن أفضل من ألف حجّة متقبّلة بمناسکها، وعتق ألف رقبة لوجه اللّه، وحملان ألف فرس فی سبیل اللّه بسرجها ولجمها»: الأمالی للصدوق ص 308، وسائل الشیعة ج 16 ص 364،بحار الأنوار ج 71 ص 285.

(13) . رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم: «الخلق عیال اللّه تعالی، فأحبّ الخلق إلی اللّه مَن نفع عیال اللّه، أو أدخل علی أهل بیتٍ سروراً، ومشی مع أخٍ مسلمٍ فی حاجته، أحبّ إلی اللّه تعالی من اعتکاف شهرین فی المسجد الحرام»: النوادر للراوندی ص 109، دعائم الإسلام ج 2 ص 320، بحار الأنوار ج 71 ص 316.

(14) . عن میمون بن مهران: «کنت جالساً عند الحسن بن علیّ علیهماالسلام، فأتاه رجل فقال له: یا بن رسول اللّه، إنّ فلاناً له علیَّ مال ویرید أن یحبسنی، فقال علیه السلام: واللّه ما عندی مال فأقضی عنک، فقال: فکلّمه. قال: فلبس علیه السلام نعله، فقلت له: یا بن رسول اللّه، أنسیت اعتکافک؟ فقال: لم أنسَ، ولکنّی سمعت أبی علیه السلام یحدّث عن جدّی رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم أنّه قال: من سعی فی حاجة

ص:76

أخیه المسلم، فکأنّما عبد اللّه عزّ وجلّ تسعة آلاف سنة، صائماً نهاره قائماً لیله»: کتاب من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 190، الحدائق الناضرة ج 13 ص 474، جواهر الکلام ج 17 ص 177، وسائل الشیعة ج 10 ص 550.

(15) . 1000 سال در عدد روزهای سال قمری 355 ضرب می کنیم عدد 355000 به دست می آید که عدد روزهای هزار سال است و چون اعتکاف از 3 روز تشکیل می شود این عدد را تقسیم به 3 می کنیم عدد 118000 به دست می آید.

(16) . الإمام الصادق علیه السلام: «إنّ للقبر کلاماً فی کلّ یوم، یقول: أنا بیت الغربة، أنا بیت الوحشة، أنا القبر...»: الکافی ج 3 ص 242، روی مثله: الأمالی للمفید ص 264، الأمالی للطوسی ص 28، تفسیر نور الثقلین للحویزی ج 3 ص 557.رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم: «... فلا یأتی علی القبر یوم إلاّ تکلّم، فیقول: أنا بیت الغربة، أنا بیت الوحدة أنا بیت التراب...»: سنن الترمذی¨ ج 4 ص 55، تحفة الأحوذی ج 7 ص 133، الجامع الصغیر للسیوطی ج 1 ص 241، کنز العمّال للمتّقی الهندی ج 15 ص 545، فیض القدیر للمناوی ج 2 ص 212.

(17) . الإمام الصادق علیه السلام، عن أبیه، عن جدّه علیهماالسلام، رفعه قال: «ما من مؤنٍ أدخل علی قومٍ سروراً إلاّ خلق اللّه من ذلک السرور ملکاً یعبد اللّه تعالی ویمجّده ویوحّده، فإذا صار المؤن فی لحده أتاه السرور الذی أدخله علیه، فیقول: أما تعرفنی؟ فیقول: ومن أنت؟ فیقول: أنا السرور الذی أدخلتنی علی فلان، أنا الیوم أونس وحشتک، وألقّنک حجّتک، وأثبتک بالقول الثابت، وأشهد بک مشاهد القیامة، وأشفع لک إلی ربّک، وأُریک منزلتک من الجنّة»: کشف الغمة ج 2 ص 376، مستدرک الوسائل ج 12 ص 399، بحار الأنوار ج 71 ص 314.

(18) . الإمام الکاظم علیه السلام: «کان فی بنی إسرائیل رجل مؤن، وکان له جار کافر، فکان یرفق بالمؤن، ویولّیه المعروف فی الدنیا، فلمّا أن مات الکافر بنی اللّه له بیتاً فی النار من طین، فکان یقیه حرّها ویأتیه الرزق من غیرها، وقیل له: هذا لما کنت تدخل علی جارک المؤن فلان بن فلان من الرفق، وتولّیه من المعروف فی الدنیا»: ثواب الأعمال ص 169، خاتمة

ص:77

المستدرک ج 5 ص 18، بحار الأنوار ج 71 ص 305.

(19) . قال أمیر المؤنین علیه السلام لکمیل بن زیاد: «یا کمیل، مر أهلک أن یسعوا فی المکارم ویدلجوا فی حاجة من هو نائم، فوالذی نفسی بیده، ما أدخل أحد علی قلب مؤن سروراً، إلاّ خلق اللّه من ذلک السرور لطفاً، فإذا نزلت به نائبة کان أسرع إلیها من السیل فی انحداره حتّی یطردها عنه کما یطرد غریبة الإبل»: قضاء حقوق المؤمنین ص 25، بحار الأنوار ج 71 ص 314.

(20) . الإمام الصادق علیه السلام: «إنّ أقرب ما یکون العبد من الربّ عزّ وجلّ وهو ساجد باک»: الکافی ج 2 ص 483، جامع أحادیث الشیعة ج 15 ص 224.

(21) . رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم: «أقرب ما یکون العبد إلی اللّه عزّ وجلّ إذا أدخل علی قلب أخیه المؤن مسرّة»: مستدرک الوسائل ج 12 ص 398، بحار الأنوار ج 71 ص 316.

(22) . الإمام الصادق علیه السلام: «من أغاث أخاه المؤن اللهفان اللهثان عند جهده، فنفّس کربته، وأعانه علی نجاح حاجته، أوجب اللّه عزّ وجلّ له بذلک اثنتین وسبعین رحمة من اللّه، یعجل له منها واحدة، یصلح بها أمر معیشته، ویدخر له إحدی وسبعین رحمة لإفزاع یوم القیامة وأهواله»: الکافی ج 2 ص 199، ثواب الأعمال ص 149، بحار الأنوار ج 71 ص 319.

(23) . الإمام الصادق علیه السلام: «من نفّس عن مؤنٍ کربة، نفّس اللّه عنه کرب الآخرة، وخرج من قبره وهو ثلج الفؤد، ومن أطعمه من جوع أطعمه اللّه من ثمار الجنّة، ومن سقاه شربة سقاه اللّه من الرحیق المختوم»: الکافی ج 2 ص 200، ثواب الأعمال ص 149، الدعوات للراوندی ص 274، بحار الأنوار ج 71 ص 321.

(24) . عن إسحاق بن عمّار، قال: «قال أبو عبد اللّه علیه السلام: أحسن یا إسحاق إلی أولیائی ما استطعت، فما أحسن مؤن إلی مؤنٍ ولا أعانه، إلاّ خمش وجه إبلیس وقرح قلبه»: الکافی ج 2 ص 207، وسائل الشیعة ج 16 ص 377، بحار الأنوار ج 71 ص 301.

(25) . عن أبی عبد اللّه علیه السلام: من قضی لأخیه المؤمن حاجة قضی اللّه له یوم القیامة مأة الف حاجة: الکافی ج 2 ص 193، وسائل الشیعة ج 16 ص 357.

(26) . الإمام الصادق علیه السلام: «من کان فی حاجة أخیه المسلم، کان اللّه فی حاجته

ص:78

ما کان فی حاجة أخیه»: الأمالی للطوسی ص 97، بحار الأنوار ج 71 ص 286، وسائل الشیعة ج 16 ص 367؛ رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم: «من کان فی حاجه أخیه، کان اللّه عزّ وجلّ فی حاجته»: مسند أحمد ج 2 ص 91، صحیح البخاری ج 3 ص 98، صحیح مسلم ج 8 ص 18، سنن أبی داوود ج 2 ص 454، سنن الترمذی¨ ج 2 ص 440، السنن الکبری للبیهقی ج 6 ص 94، شرح مسلم للنووی ج 16 ص 134، مجمع الزوائد للهیثمی ج 2 ص 299، عون المعبود ج 13 ص 162، مسند أبی یعلی ج 5 ص 175، صحیح ابن حبّان ج 2 ص 291، المعجم الأوسط للطبرانی ج 1 ص 63، المعجم الکبیر للطبرانی ج 5 ص 118 ،مسند الشهاب لابن سلامة ج 1 ص 133، کشف الخفاء للعجلونی ج 2 ص 209.

(27) . الإمام الحسین علیه السلام: «إنّ حوائج الناس إلیکم من نعم اللّه علیکم، فلا تملّوا النعم»: کشف الغمّة ج 2 ص 239، بحار الأنوار ج 71 ص 318.

(28) . أمیر المؤمنین علیه السلام: «لا یستقیم قضاء الحوائج إلاّ بثلاث: باستصغارها لتعظم، وباستکتامها لتظهر، وبتعجیلها لتهنأ»: نهج البلاغة ج 4 ص 22، خصائص الأئمّة ص 96، شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید ج 18 ص 258،بحار الأنوار ج 71 ص 318.

(29) . الإمام الباقر علیه السلام: «إنّ المؤن لترد علیه الحاجة لأخیه، فلا تکون عنده فیهتمّ بها قلبه، فیدخله اللّه تبارک وتعالی بهمّه الجنّة»: الکافی ج 2 ص 196، بحار الأنوار ج 71 ص 331.

(30) . الإمام الصادق علیه السلام: «قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم: من أکرم أخاه المسلم بکلمة یلطّفه بها وفرّج عنه کربته، لم یزل فی ظلّ اللّه الممدود، علیه الرحمة ما کان فی ذلک»: الکافی ج 2 ص 206، النوادر ص 110، بحار الأنوار ج 71 ص 299، و ج 72 ص 22.

(31) . الإمام الصادق علیه السلام: «من سرّ امرءاً مؤناً، سرّه اللّه یوم القیامة، وقیل له: تمنّ علی ربّک ما أحببت، فقد کنت تحبّ أن تسرّ أولیاءه فی دار الدنیا، فیُعطی ما تمنّی ویزیده اللّه من عنده ما لم یخطر علی قلبه من نعیم الجنّة»: ثواب الأعمال ص 149، وسائل الشیعة ج 16 ص 355.

(32) . الإمام الصادق علیه السلام، عن أبیه، عن جدّه، عن علیّ علیهم السلام : «إنّ للجنّة ثمانیة أبواب: باب یدخل

ص:79

منه النبیّون والصدّیقون، وباب یدخل منه الشهداء والصالحون...»: الخصال ص 407، روضة الواعظین ص 397، بحار الأنوار ج 8 ص 39.

(33) . الإمام الصادق علیه السلام: «تنافسوا فی المعروف لإخوانکم، وکونوا من أهله، فإنّ للجنّة باباً یُقال له المعروف، لا یدخله إلاّ من اصطنع المعروف فی الحیاة الدنیا...»: الکافی ج 2 ص 195، وسائل الشیعة ج 16 ص 359، بحار الأنوار ج 71 ص 328.

(34) . الإمام الصادق علیه السلام: «ما من مؤن یمضی لأخیه المؤن فی حاجة فینصحه فیها، إلاّ کتب اللّه له بکلّ خطوة حسنة، ومحا عنه سیّئة، قضیت الحاجة أم لم تقض...»: قضاء حقوق المؤمنین ص 29، بحار الأنوار ج 71 ص 315.

(35) . الإمام الصادق علیه السلام: «أیّما مؤنٍ أتی أخاه فی حاجةٍ، فإنّما ذلک رحمة من اللّه ساقها إلیه وسبّبها له، فإن قضی حاجته کان قد قبل الرحمة بقبولها، وإن ردّه عن حاجته وهو یقدر علی قضائها، فإنّما ردّ عن نفسه رحمةً من اللّه عزّ وجلّ ساقها إلیه وسبّبها له...»: الکافی ج 2 ص 193،وسائل الشیعة ج 16 ص 358، بحار الأنوار ج 71 ص 324.

(36) . الإمام الصادق علیه السلام، عن أبیه علیه السلام، قال: «سُئل رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم: أیّ الأعمال أحبّ إلی اللّه؟ قال: اتّباع سرور المسلم، قال: وقیل: یا رسول اللّه، وما اتّباع سرور المسلم؟ قال: شبعة جوعه، وتنفیس کربته، وقضاء دینه»: قرب الإسناد ص 145، بحار الأنوار ج 71 ص 283.

(37) . عن أبی ذرّ، عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم: «تبسّمک فی وجه أخیک لک صدقة»: سنن الترمذی¨ ج 3 ص 228، صحیح ابن حبّان ج 2 ص 221، الجامع الصغیر ج 1 ص 497، کنز العمّال ج 6 ص 410، الکامل لابن عدی ج 5 ص 275، میزان الاعتدال ج 3 ص 92؛ عن ابن عمر، عن رسول للّه صلی الله علیه و آله وسلم: «إنّ تبسّمک فی وجه أخیک یکتب لک صدقة»: مجمع الزوائد ج 3 ص 134، الدرّ المنثور ج 1 ص 356.

(38) . عن أبی عبد اللّه علیه السلام، قال: «أوحی اللّه عزّ وجلّ إلی داوود علیه السلام: إنّ العبد من عبادی لیأتینی بالحسنة فأبیحه جنّتی، قال: فقال داوود: یا ربّ وما تلک الحسنة؟ قال: یدخل علی عبدی

ص:80

المؤن سروراً ولو بتمرة، قال: فقال داوود علیه السلام: حقّ لمن عرفک أن لا یقطع رجاءه منک»: کتاب المؤمن للحسین بن سعید ص 56، الکافی ج 2 ص 189، الأمالی للصدوق ص 701، ثواب الأعمال ص 135، بحار الأنوار ج 71 ص 282، عدّة الداعی ص 181، جامع أحادیث الشیعة للبروجردی ج 15 ص 534، أعلام الدین فی صفات المؤمنین ص 445.

(39) . الإمام الصادق علیه السلام: «ما من مؤن یخذل أخاه وهو یقدر علی نصرته إلاّ خذله اللّه فی الدنیا والآخرة»: المحاسن للبرقی ج 1 ص 99، الأمالی للصدوق ص 574، مشکاة الأنوار ص 156، بحار الأنوار ج 71 ص 312.

(40) . الإمام الصادق علیه السلام: «ما علی أحدکم أن ینال الخیر کلّه بالیسیر. قال الراوی: قلت: بماذا جُعلت فداک؟ قال: یسرّنا بإدخال السرور علی المؤنین من شیعتنا»: قضاء حقوق الإخوان ص 20، بحار الأنوار ج 71 ص 312.

(41) . الإمام الصادق علیه السلام: «واللّه لرسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم أسرّ بقضاء حاجة المؤن إذا وصلت إلیه من صاحب الحاجة»: الکافی ج 2 ص 195، وسائل الشیعة ج 16 ص 359، بحار الأنوار ج 71 ص 328.

ص:81

ص:82

منابع

1 . الاختصاص ، المنسوب إلی أبی عبد اللّه محمّد بن محمّد بن النعمان العُکبَری البغدادی المعروف بالشیخ المفید (ت 413 ه ) ، تحقیق : علی أکبر الغفّاری ، بیروت : دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع ، الطبعة الثانیة، 1414 ه .

2 . الأمالی ، محمّد بن علی بن بابویه القمّی (الشیخ الصدوق) (ت 381 ه ) ، تحقیق : مؤسّسة البعثة ، قمّ : مؤسّسة البعثة ، الطبعة الأولی ، 1417 ه .

3 . الأمالیأبو جعفر محمّد بن الحسن المعروف بالشیخ الطوسی (ت 460 ه ) ، تحقیق : مؤسّسة البعثة ، قمّ : دارالثقافة ، الطبعة الأولی ، 1414 ه .

4 . الأمالی ، أبو عبد اللّه محمّد بن النعمان العُکبَری البغدادی المعروف بالشیخ المفید (ت 413 ه ) ، بیروت : دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع، الطبعة الثانیة ، 1414 ه .

5 . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمّة الأطهار علیهم السلام ، محمّد باقر بن محمّد تقی المجلسی (ت 1110 ه ) ، تحقیق : دار إحیاء التراث ، بیروت : دار إحیاء التراث ، الطبعة الأولی ، 1412 ه .

6 . تحفة الأحوذی، المبارکفوری (1282 ه )، بیروت : دار الکتب العلمیة، الطبعة الأولی، 1410 ه .

7 . تفسیر نور الثقلین ، عبد علیّ بن جمعة العروسیّ الحویزیّ (ت 1112 ه ) ، تحقیق: هاشم

ص:83

الرسولیّ المحلاّتیّ ، قمّ : مؤسّسة إسماعیلیان ، الطبعة الرابعة ، 1412 ه .

8 . ثواب الأعمال وعقاب الأعمال ، أبو جعفر محمّد بن علیّ بن الحسین بن بابویه القمّی المعروف بالشیخ الصدوق (ت 381 ه ) ، قمّ : منشورات الشریف الرضی ، الطبعة الثانیة ، 1368 ه .

9 . جامع أحادیث الشیعة، السیّد البروجردی (1383ه )، قمّ : المطبعة العلمیة.

10 . جامع السعادات ، محمّد مهدی بن أبی ذرّ النراقی (1209 ه ) ، تحقیق : محمّد کلانتر ، النجف : دار النعمان للطباعة والنشر.

11 . الجامع الصغیر فی أحادیث البشیر النذیر ، جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی (ت 911 ه ) ، بیروت : دار الفکر ، الطبعة الأولی .

12 . جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام ، محمّد حسن النجفی (ت 1266 ه ) ، بیروت : مؤسّسة المرتضی العالمیة .

13 . الحدائق الناضرة فی أحکام العترة الطاهرة ، یوسف بن أحمد البحرانی (ت 1186 ه ) ، تحقیق : محمّد تقی الإیروانی ، قمّ : مؤسّسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرّسین .

14 . خاتمة مستدرک الوسائل ، المیرزا حسین النوری ( ت1320 ه ) ، تحقیق : مؤسّسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث ، قمّ : مؤسّسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث ، 1415 ه .

15 . خصائص الأئمّة ، أبو الحسن الشریف الرضی محمّد بن الحسین بن موسی الموسوی (ت 406 ه ) ، تحقیق : محمّد هادی الأمینی ، مشهد : آستان قدس رضوی .

16 . الخصال ، أبو جعفر محمّد بن علیّ بن الحسین بن بابویه القمّی المعروف بالشیخ الصدوق (ت 381 ه ) ، تحقیق : علی أکبر الغفّاری ، قمّ : منشورات جماعة المدرّسین فی الحوزة العلمیة .

17 . دعائم الإسلام وذکر الحلال والحرام والقضایا والأحکام ، أبو حنیفة النعمان بن محمّد بن

ص:84

منصور بن أحمد بن حیّون التمیمی المغربی (ت 363 ه ) ، تحقیق : آصف بن علی أصغر فیضی ، مصر : دارالمعارف ، الطبعة الثالثة ، 1389 ه .

18 . الدعوات ، أبو الحسین سعید بن عبد اللّه الراوندی المعروف بقطب الدین الراوندی (ت 573 ه ) ، تحقیق : مؤسّسة الإمام المهدی (عج) ، قمّ : مؤسّسة الإمام المهدی عج ، الطبعة الأولی ، 1407 ه .

19 . روضة الواعظین ، محمّد بن الحسن بن علی الفتّال النیسابوری (ت 508 ه ) ، تحقیق : محمّد مهدی الخرسان، قمّ : منشورات الشریف الرضی .

20 . سنن أبی داوود ، أبو داوود سلیمان بن أشعث السجستانی الأزدی (ت 275 ه ) ، تحقیق: سعید محمّد اللحام، بیروت : دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع ، الطبعة الأولی ، 1410 ه .

21 . سنن الترمذی (الجامع الصحیح) ، أبو عیسی محمّد بن عیسی بن سورة الترمذی (ت 279 ه ) ، تحقیق : عبد الرحمن محمّد عثمان، بیروت : دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، الطبعة الثانیة، 1403 ه .

22 . السنن الکبری ، أبو بکر أحمد بن الحسین بن علیّ البیهقی (ت 458 ه ) ، تحقیق : محمّد عبد القادر عطا ، بیروت : دارالکتب العلمیة ، الطبعة الاُولی ، 1414 ه .

23 . شرح صحیح مسلم للنووی = شرح النووی علی صحیح مسلم .

24 . شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، (656ه )، تحقیق: محمّد أبو الفضل إبراهیم، مؤسّسة مطبوعاتی إسماعیلیان، قمّ بالأوفسیت عن طبعة دار إحیاء الکتب العربیة.

25 . صحیح ابن حبّان بترتیب ابن بلبان ، علیّ بن بلبان الفارسی المعروف بابن بلبان (ت 739 ه ) ، تحقیق : شعیب الأرنؤوط ، بیروت : مؤسّسة الرسالة ، الطبعة الثانیة ، 1414 ه .

ص:85

26 . صحیح البخاری ، أبو عبد اللّه محمّد بن إسماعیل البخاری (ت 256 ه ) ، تحقیق : مصطفی دیب البغا ، بیروت : دار ابن کثیر ، الطبعة الرابعة ، 1410 ه .

27 . صحیح مسلم ، أبو الحسین مسلم بن الحجّاج القشیری النیسابوری (ت 261 ه ) ، تحقیق : محمّد فؤاد عبد الباقی ، القاهرة : دارالحدیث ، الطبعة الاُولی ، 1412 ه .

28 . عدّة الداعی و نجاة الساعی ، أبو العبّاس أحمد بن محمّد بن فهد الحلّی الأسدی (ت 841 ه ) ، تحقیق : أحمد موحّدی ، طهران : مکتبة وجدانی .

29 . عون المعبود (شرح سنن أبی داوود) ، محمّد شمس الحقّ العظیم الآبادی (ت 1329ه ) ، بیروت : دار الکتب العلمیة، الطبعة الأولی ، 1415 ه .

30 . فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، محمّد عبد الرؤوف المناوی، تحقیق: أحمد عبد السلام، بیروت : دار الکتب العلمیة، الطبعة الأولی، 1415 ه .

31 . قرب الإسناد، أبو العبّاس عبد اللّه بن جعفر الحمیری القمّی (ت بعد 304 ه ) ، تحقیق : مؤسّسة آل البیت علیهم السلام ، قمّ : مؤسّسة آل البیت علیهم السلام ، الطبعة الأولی ، 1413 ه .

32 . قضاء حقوق المؤمنین ، سدید الدین أبو علی بن طاهر الصوری (ق 6 ه )، تحقیق: حامد الخفّاف: قمّ: مؤسّسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، الطبعة الثانیة ، 1410 ه .

33 . الکافی ، أبو جعفر ثقة الإسلام محمّد بن یعقوب بن إسحاق الکلینی الرازی (ت 329 ه ) ، تحقیق : علی أکبر الغفّاری ، طهران : دارالکتب الإسلامیة ، الطبعة الثانیة ، 1389 ه .

34 . کتاب من لا یحضره الفقیه ، أبو جعفر محمّد بن علیّ بن الحسین بن بابویه القمّی المعروف بالشیخ الصدوق (ت 381 ه ) ، تحقیق : علی أکبر الغفّاری ، قمّ : مؤسّسة النشر الإسلامی .

35 . کشف الخفاء، إسماعیل بن محمّد العجلونی، (ت 1162ه )، بیروت : دار الکتب العلمیة،

ص:86

الطبعة الثانیة، 1408 ه .

36 . کشف الغمّة، ابن أبی الفتح الأربلی، (ت 693ه )، بیروت : دار الأضواء، الطبعة الثانیة، 1405 ه .

37 . کنز العمّال فی سنن الأقوال والأفعال ، علی المتّقی بن حسام الدین الهندی (ت 975 ه ) ، تصحیح : صفوة السقّا ، بیروت : مکتبة التراث الإسلامی ، 1397 ه ، الطبعة الأولی.

38 . مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ، نور الدین علیّ بن أبی بکر الهیثمی (ت 807 ه ) ، تحقیق : عبد اللّه محمّد درویش ، بیروت : دار الفکر ، الطبعة الاُولی ، 1412 ه .

39 . المحاسنأبو جعفر أحمد بن محمّد بن خالد البرقی (ت 280 ه ) ، تحقیق : السیّد جلال الحسینی، طهران : دار الکتب الإسلامیة .

40 . مستدرک الوسائل، المیرزا النوری، (1320ه )، قمّ : مؤسّسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، الطبعة الأولی، 1408 ه .

41 . مسند أبی یعلی، أبو یعلی الموصلی، (307ه )، تحقیق : حسین سلیم أسد، دار المأمون للتراث.

42 . مسند أحمد ، أحمد بن محمّد بن حنبل الشیبانی (ت 241 ه ) ، بیروت : دار صادر.

43 . مسند الشهاب ، أبو عبد اللّه محمّد بن سلامة القضاعی (ت 454 ه ) ، تحقیق : حمدی عبد المجید السلفی ، بیروت : مؤسّسة الرسالة ، الطبعة الأولی ، 1405 ه .

44 . مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، أبو الفضل علی الطبرسی (ق 7 ه )، تحقیق : مهدی هوشمند، قمّ : دار الحدیث، الطبعة الأولی، 1418 ه .

45 . مصادقة الإخوان ، محمّد بن علی بن الحسین بن بابویه القمّی (الشیخ الصدوق) (ت 381 ه ) ، تحقیق: مؤسّسة الإمام المهدی (عج) ، قمّ: مدرسة الإمام المهدی (عج) ، 1410 ه .

ص:87

46 . المعجم الأوسط ، أبو القاسم سلیمان بن أحمد اللخمیّ الطبرانیّ (ت 360 ه ) ، تحقیق : طارق بن عوض اللّه ، وعبد الحسن بن إبراهیم الحسینیّ ، القاهرة : دار الحرمین ، الطبعة الأولی 1415 ه .

47 . المعجم الکبیر ، أبو القاسم سلیمان بن أحمد اللخمیّ الطبرانیّ (ت 360 ه ) ، تحقیق : حمدی عبد المجید السلفی ، بیروت : دار إحیاء التراث العربی ، الطبعة الثانیة ، 1404 ه .

48 . نهج البلاغة ، ما اختاره أبو الحسن الشریف الرضی محمّد بن الحسین بن موسی الموسوی من کلام الإمام أمیرالمؤمنین علیه السلام (ت 406 ه ) ، تحقیق : السیّد کاظم المحمّدی ومحمّد الدشتی ، قمّ : انتشارات الإمام علی علیه السلام ، الطبعة الثانیة ، 1369 ه .

49 . النوادر ، فضل اللّه بن علی الحسنی الراوندی (ت 571 ه ) ، تحقیق : سعید رضا علی عسکری ، قمّ : دار الحدیث ، 1377 ش ، الطبعة الأولی.

50 . وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة ، محمّد بن الحسن الحرّ العاملی (ت 1104ه ) ،

تحقیق : مؤسّسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث ، قمّ ، الطبعة الأولی ، 1409 ه .

ص:88

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109